اصل بدنیکو نگرددچونکه بنیادش بد است توله سگ تازی نگرددچونکه بنیادش سگ است مایه اصل ونسب درگردش دوران زراست دائماخون میخوردتیغی که صاحب جوهراست گرکه بینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست روی دریا کف نشیند قعردریا گوهراست شه اگرمسکین شودچون مرغ بی بال وپراست جملگی دیوانه خوانندش اگراسکندراست آهن وفولاد هردو ازیک کوره می آیندبرون آن یکی شمشیربران دیگری نعل خراست دوداگربالانشیندکسرو شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد هرچه او بالاتر است شصت وشاهد هردو دعوای بزرگی میکنند پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ای رفیق عیب خودت راهم بگو هرکه عیب خویش گوید ازهمه بالاتراست من لباس فقرمیپوشم چون بی دردسر است آستین هرچه کوتاه تر خیسش کمتر است برچسبها: اسکندر, اصل ونسب, خون, تیغ
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۸ساعت 10:9  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی
|
|