×

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

نسخه شهادت مسلم

مسلم بن عقیل در شهادت خود

ای زیب عرش فرش ایا سید جلیل

ای خاک پات زیور اکلیل جبرئیل

ای بهر راه گم شدگان اهدنا الصراط

فرمان بگو به چاکر خود مسلم عقیل

افسوس از غریبیت ای سید جلیل

نزدیک شد که فاطمه معجر کشد به نیل

شد عید شامیان و عزای حجازیان

آل امیه خوشدل و آل علی ذلیل

شکر خدا که گشت مرا لطف حق دلیل

جستم کثیر منصب از این زحمت قلیل

تا مژده ورود شهیدان برم به خلد

شد قاصد ریاض جنان مسلم عقیل



 

 

 

 

 

ای شاه دین وقت وداع است الوداع

ای جسم پاک وقت وداع است الوداع

باز آی تا بگرییم چون ابر در بهاران

کزسنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کس برادرش مرد داند غم برادر

بر دیگران چه بگذشت ای چرخ شعله پرور

شد وقت آنکه گردد زینب اسیر کینه

شد وقت انکه بیند کشته پدر سکینه

شکر خدا که لطف خدا گشت یاورم

کامی که خواستم ز خدا شد میسرم

از جانب امام زمان شاه انس و جان

عازم به شهر کوفه ام ای نور دیدگان

ای کودکان بی پدرم شد دم فراق

ای جفت بلبلان شده طاقت ز غصه طاق

ای نور دیدگان به شما روز شام شد

عیش حلال دهر شما را حرام شد

عازم به شهر کوفه ام از جانب حسین

از جانب حسین شده ام نایب حسین

آئید پیش بوسه زنم بر جمالتان

سازید مرا حلال ایا نور دیدگان

زین اختیار نیست مرا هیچ اختیار

باید شدن به نزد حسین شاه تاجدار

افغان بس است ای دو جگر گوشگان من

آیید سوی خسرو دین از قفای من

من میکنم دعا و شما هم دعا کنید

شاید دل حسین علی را رضا کنید



 

 

 

 

 

یا رب به حق قرب حسین ای خدای من

مشکن ز راه لطف دل کودکان من

ای آنکه بر در گه تو مطاعان همه مطیع

بر عرض کودکان به حضورت منم شفیع

دارم امید آنکه دهی اذن از وفا

همراه خویشتن ببرم هر دو طفل را

منت خدای را به حسین تا شدم غلام

شد نعمت عطای الهی به من تمام

ای دو غلام زاده و دو چاکر حسین

گردید یک دو باره به دور سر حسین

سرم فدای سرت یا حسین خدا حافظ

معین کل جهان یا حسین خدا حافظ

امید نیست مرا آمدن ز سوی سفر

بیا سه دفعه به دور تو گردم ای سرور

...…………………………………………………….....

پیش آورید مرکب زرین لجام من

پیش آورید صر صر آهو خرام من

در افکنید شما غلغله به نفخه صور

زنید طبل و نی و کرنا و هم شیپور

الا صیاد و ای صیاد و صیاد

سر ره خون مریز ای مرد دیگر

بلی باشیم مسافر ای جوانمرد

شور چمن از بانگ هزارش پیداست

گل چیدنم از بوته خارش پیداست

این راه شریف است پشیمانی نیست

سالی که نکوست از بهارش پیداست

آه صیاد روزگار دغل

به یقین خواهدم کشد به بغل



 

 

 

 

این سفر خوش شگون نخواهد بود

حاصلش غیر خون نخواهد بود

بهتر آن است که ترک راه کنم

عرض بر شاه کم سپاه کنم

فدایت عرض دارم ای شه دین

به من در راه صیدی کشت صیاد

مرا فال بد آمد ای شهنشاه

نمی ترسم ز جان ای خسرو دین

از آن ترسم که دورم از حسینم

حسین جان یک وصیت با تو دارم

نمایی دخترم را غمگساری

یکی سازد کنیزی بهر زینب

حسین جان این وداع آخرین است

بیا جانا ببوسم دست و پایت

غرض ای شاه دین رفتیم و رفتیم

جان چه باشد که در ره جانان

بنمائیم ز شوق دل قربان

آمدم با شما وداع کنم

بلکه زین بابت التجاع کنم

گر سرم میرود به نوک سنین

به سلامت سر امام حسین

زنید آب زچشمان تر سرای مرا

بیاورید دگر اسب باد پای مرا

عازم ملک عراقیم ای عزیزان الوداع

بسته در قید فراقیم ای محبان الوداع



 

 

 

 

ز دور کوفه نمایان شده است در نظرم

به حیرتم که چه شوری فتاده است بسرم

خطاب من به تو ای قاصد خجسته نشان

خبر ز آمدن من به کوفیان برسان

بگو به جمله محبان که نور عین آمد

پی مروج دین نایب حسین آمد

محب خاص حسین هانی نکو فرجام

خوش آمدی ببرم مرحبا علیک سلام

ز کوفه بس رسید نامه های المشتاق

مرا روانه نمود سرور حجاز و عراق

بدان حسین پسر فاطمه عزیز رسول

مرا برای نیابت نموده است و قبول

خبر نما ببرم کوفیان تو سر تا سر

برای بیعت فرزند ساقی کوثر

رعیت سلطان دین چه گشت هویدا

گشت هویدا صفات خالق یکتا

پیشرو راه عشق گشتم و گفتم

اول دفتر بنام ایزد یکتا

والی ملک ولایت بن عم احمد

قادر قیوم خداوند توانا

شافع روز جزا و ساقی کوثر

صاحب تاج لواست شوهر زهرا

عجب گفتی ای عاقل هوشمند

که رای تو افتاد ما را پسند

به مسجد در آئیم بهر نماز

بخوانیم فرمان شاه حجاز

صدا زن به عشاق پاک اعتقاد

کسی را که داری به او اعتماد

همه به همرهم آئید از صغار و کبار

رویم مسجد جامع خطبه ای کنم تکرار

بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم

الحمد لله الذی لمبلغ الرساله

الحمد لله الذی لمجمع الکرامه

از حمد چه بگذری و معا نش

صلوات بر محمد است و آلش

منم سروری از بوستان عقیل

مرا نام هست مسلم بن عقیل

بیعت من بیعت حسین

بیعت حسین بیعت حسن

بیعت حسن بیعت علی

بیعت علی بیعت محمد

بیعت محمد بیعت خدا

بدانید ای خلق کوفه شما

محمد بود خاتم الانبیا

ز بعد محمد جناب علی

بود هادی و رهبر و پیشوا

ز بعد علی جانشینش حسن

امام است بر کل اهل زمن

ز بعد حسن جانشینش حسین

بود عالمی را امام آن نور عین

کنون نایبم من ز نزد حسین

بود این رقم خط آن نور عین

هر آنکس کند بیعت من قبول

شود راضی از او خدا و رسول

هزار آفرین مرحبا مرحبا

وفاداری این است ای با وفا

دبیرا به سر دفتر راستان

مشخص نما قصه راستان

قلمدار کن جمع قدر سپاه

که خواهم عریضه کنم نزد شاه

قلم به دست گرفتم سلام بنویسم

تمام واقعه را بر امام بنویسم

نوشته ام که وضع شریف اهل عراق

به جان نثاری شاه حجاز کرده تفاق

نوشته ام که عجب جاه و منزلی دارم

بیا که دانه نا کشته حاصلی دارم

نوشته ام که عجب دل گشاست ملک عراق

بگوش کسی نرسد جز نوای المشتاق

نوشته ام که بیاور حریم را یکسر

بیار به همره خود قاسم و علی اکبر

نوشته ام که بیا و بکوفه منزل کن

به راه راست دمی خلق را دلالت کن

====================

نوشته ام که بیا سیر باغ و صحرا کن

گلوی خشک تر از آب خوش گوارا کن

غرض که ختم سخن والسلام و والاکرام

بگیر تو قاصد و رو کن به پا بوس امام

خدا را شکر که من گشته ام مهمان این امت

رسد پیوسته بر من رفعت احسان این امت

روم در منزل این ساعت کنم یک لحظه آسایش

کنم آسایش اندر منزل خاصان این امت

مبارک باشدم امشب تا فردا چها بینم

ز دست نا مبارک شخص بد خواهان این امت

شد وقت آنکه تیغ بر اعدای دین کشم

شمشیر بر اعدای دین مبین کشم

یاران کشید تیغ که وقت جهاد شد

هنگام دفع فتنه ابن زیاد شد

ای اهل بیعتم همه جمع آوری شوید

شد موسم جهاد مرا یاوری کنید

ایا تابعان حسین علی

نمایید شمشیرها صیقلی

به یکباره گردید پر خاشجو

بسوی مسجد جامع آرید رو

ز من بشنوید این ندای جلی

بگویید ای شیعیان یا علی

ای محمد گو به من گریان و نالانی چرا

چون سحاب از دیدگانت اشگ بارانی چرا

محمد من به قربان سر تو به قربان دل غم پرور تو مکن گریه شوم قربان نامت ز اعدا میستانم خون بابت

محمد گر پدر رفت از بر تو بود آن مادرت تاج سر تو ولی طفلان من مادر ندارند غریبند و کسی بر سر ندارند

خطاب من به شما ای قبیله هانی

کشید تیغ برون از برای خون خواهی

به خون هانی بی کس مرا کنید امداد

کشید تیغ برارید دمار از ابن زیاد

سینه زنی

ای وا مصیبت از غم مرگ تو ای هانی

آغشته در خون شد تنت مانند قربانی

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

من زنده باشم جسم هانی را زنند بر دار

این کوفی غدار

باید تقاص خون هانی را ز عدوان کرد

ترک سر و جان کرد

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

قصر عبید الله را باید خراب سازم

تا جان به تن دارم

دست قضا اسب اجل در کوفه چون زین کرد

این دشت رنگین کرد

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

ای کاش من امشب تو را مهمان نمی گشتم

گریان نمی گشتم

در کوچه می خوابیدم و حیران نمی گشتم

گریان نمی گشتم

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

شما یاورانم به صوت جلی

کشید از جگر نعره یا علی

..... جنگ کند .....

وقت اذان شد موذن بگو تو اذان

تا رو کنم به درگه خلاق انس و جان

……… نماز بخواند……….. دو رکعت....

السلام و علیک یا ابا عبدالله

السلام و علیک یا ابن رسول الله

پس از سلام حسین جان

بدان خروج نمودم به ابن زیاد

هزار و نهصد و هفتاد تن مرا همراه

بگیرم به کف تیغ آتش فشان

زنم خویش را بر صف کوفیان

بیا ای سپر همچه ابر توان

به کتفم نما جا تو در این زمان

همین دم است که شمشیرها علم گردد

نهال قد جوانان قلم قلم گردد

ایا همرهانم به صوت جلی

کشید از جگر نعره یا علی

.. کوفیان بی وفا رفتید مسلم را غریب و تنها گذاشتید..

دریغا اندر این سامان کسی نیست

بجز سجاده و قرآن کسی نیست

بنال ای سینه پر درد مسلم

که ما را جز غم هجران کسی نیست

بکوفه آمدم سالار بودم

به ملت نایب دادار بودم

در اول کوفیان بیعت ببستند

در آخر بیعت خود را شکستند

سحر گه سی هزارم بودیاور

عجب تنها شدم الله اکبر

امان رفتند یک سر یاورانم

ز بی یاری خود اندر فغانم

همه آنها که بر من عهد بستند

به یک باره همه عهدم شکستند

ای کودکان نو رسم بهر شما دلواپسم

رفتند و یکسر لشگرم خدا برس به بداد من



 

 

 

الا چه بود این خبر که خود ز خود به در شدم

در این دیار پر خطر غریب و در بدر شدم

همای بال و پر بودم شکسته بال پر شدم

درخت بار و بر بودم نهال بی ثمر شدم

رفیق روزگار من ذلیل روزگار من

امان که میزبان من به دام غم دچار شد

نمیشود دگر پدر که جان خود بدر بریم

در این دیار پر خطر نمیشود به سر بریم

از آن زمان که پای خود در این بلد نهاده ام

به جان طفلهای خود که تن به مرگ داده ام

دو نو نهال خویش را به مصطفی سپرده ام

دو طفل سینه ریش را به مرتضی سپرده ام

شه زمانه یا علی مه یگانه یا علی

عدو گداز یا علی ببین که خون جگر شدم

ای کودکانم در بینوایی

بر گوش هر یک خوانم دعایی

حرب اعادی دارم تمنا

بابا روانم بر جنگ اعدا

لطف خدا را باشید شامل

امر قضا را باشید مایل

الله اکبر ای حی دانا

بر ما توانا هستی تو دانا

همراهم آیید ای کودکانم

شاید شما را جایی رسانم

طلب کنید بنزدم شریح قاضی را

رفیق روز و شب سالهای ماضی را

امروز من غریبم و بی یارم ای شریح

بر دست خلق کوفه گرفتارم ای شریح



 

 

 

چندین هزار نفر به من عهد بسته اند

دردا که یکنفر نبود یارم ای شریح

والله خائف از سپه کوفه نیستم

تشویش از این دو کودک خود دارم ای شریح

ایشان امانتند تو هستی امین من

اذنم اگر دهی بتو بسپارم ای شریح

نمیدانم چه روزی بود که من عزم سفر کردم

چرا با کودکان خود در این کشور گذر کردم

خدا حافظ که من رفتم

که رفتم بر نمیگردم

عبث با با شما را من

ز مرگ خود خبر کردم

شریح بگذار و طفلانم بیایند

شریح بگذار عزیزانم بیایند

شریح ای یاور یار غریبان

شریح ای مونس محنت نصیبان

شریح بگذار ایندم با دل ریش

زنم شانه سر طفلان دل ریش

نشینید ای دو طفلم بی بهانه

زنم بر ذلف عنبر فام و شانه

خداوندا دو طفلم خوار و زارند

به پیش هیچ کس عزت ندارند

غریبی درد بی درمان غریبی

غریبی خواری دوران غریبی

فلک من مسلم دور از دیارم

به غیر از طفلها یاور ندارم

غریبان را عجب کردی رعایت

نداری خوف از روز قیامت

مسلمانان یتیمی بد بلاییست

اگر شهزاده باشد چون گدایی است



 

 

 

مکن کج گردنت را ای محمد

که از غم عمر بابایت سر آمد

شریح بستان تو دست طفلها را

محبت کن به طفلانم خدا را

شریح از بهر بازار قیامت

یتیمان را رعایت کن رعایت

....طفلان را ببوسد و برود..........

اگر شب اندر این ماوا کنم جا

بود خوفم ز جور ظلم اعدا

روم در کوچه ها از بی نوایی

بجویم بلکه من یک آشنایی

خوش آن روزی در این کوچه عزیزان

بدستم بود دست هر دو طفلان

در اینجا اشگ غم پیمانه کردم

دو ذلف کودکانم شانه کردم

فدای عطر گیسویت محمد

فدای روی نیکویت محمد

تو ابراهیم با با در کجایی

بیا بنگر به روز بینوایی

ببویم شانه را از راه احسان

که آید از تو بوی هر دو طفلان

به یاد آمد دو طفلان حزینم

روم بینم دو طفل دل غمینم

گشا در ای شریح از راه احسان

که تا بینم دوباره روی طفلان

منم مسلم که فرزند عقیلم

بدام حیله کوفی ذلیلم

گشا در اینزمان از راه یاری

که تا بینم دو طفلم را زمانی



 

 

 

سلام ای بلبلان دل غمینم

سلام ای کودکان نازنینم

عجب خوابیده اید ای بی پدرها

یتیم و خوار میگردید فردا

مسلمانان ز غم در اضطرابم

دمی پهلوی طفلانم بخوابم

محمد جان ببوسم من گلویت

به قربان دل پر آرزویت

تو ابراهیم غم از غم فزودی

محمد گردنت را کج نمودی

شما با یکدیگر جانا بسازید

ز بابا گاه گاهی یاد سازید

شود صبح هردوتان بی سر ببینم

به قربان علی اکبر ببینم

نظر کن ای شریح با حال خسته

چه سان اشک روان دنباله بسته

شریح بنگر به چشم اشک بارم

دو طفلانم به دستت می سپارم

خداحافظ که رفتم ای دو طفلان

دل پر حسرت و با چشم گریان

خداوندا کجا رو آورم من

غریب و بی کس و بی یاورم من

ندارم اندر اینجا آشنایی

که بگذارد به زخم دل دوایی

نشینم پشت بر دیوار افکار

گذارم سر به خشت و گه به دیوار

بدان ای خاک من مادر ندارم

سر خود را به دامانش گذارم

الا ای خاک جای مادر من

سرم را گیر یک لحظه به دامن

بدان ای خاک دارم با تو رازی

به مسلم کن دمی مهمان نوازی

روم در کوچه ها از بی نوایی

که بلکه من بجویم آشنایی

زنم این حلقه در را که شاید

کسی آید به رویم در گشاید

الا ای صاحب خانه خدا را

بده منزل من بی آشنا را

جوابی از برای من نیامد

دلم از بی کسی یارب سرآمد

مسلمانان غریب و خواروزارم

دیگر نبود به کوفه اعتبارم

کجا رو آورم ای حی ذو المن

غریب و بی کس و بی چاره ام من

زنم این حلقه در را که شاید

کسی آید به رویم در گشاید

تو صاحب خانه یاد آور خدا را

بده منزل من بی آشنا را

اگر داری به زهرا آشنایی

مرا در خانه ات میده پناهی

در پس در برفته ام از هوش

صاحب خانه مر نداری گوش

با خبرباش میاندیش که ازطرف چمن

میرسد مژده گل بلبل خوش الحانرا



منزلی خواهم و لیکن نه به سخن همه کس

به سرای تو طلبکار شدم احسان را



میزبانی تو مرا امشب و مهمان توام

مکن از خانه برون آخر شب مهمانرا



ای زن غریبم منزل ندارم

دور از دیارم رو بر که آرم



از شهر کوفه از خلق کوفه

ای زن چه سازم تشویش و دارم



یک تن غریب و یک شهر دشمن

درد دلم را بر که بگویم

کو مرد و ای زن بر گو تو با من

صد مرد کوفی کمتر ز یک زن

در کوفه ای زن مردی ندیدم

از جور مردان اینجا رسیدم

اگر شهزاده و گر پادشاهم

اگر خسرو اگر زرین کلامم

نه سردارم نه سامان ای ضعیفه

پریشان روزگارم ای ضعیفه

ضعیفه مردم شهر حجازم

ولی از خلق شده پنهان رازم

منم مسلم که فرزند عقیلم

بدام حیله کوفی ذلیلم

همین شوری که در شهر عراق است

برای قتل مسلم اتفاق است

کسی محنت کشی نشنیده چون من

در اینجا یک تن و یک شهر دشمن

مهد علیا جناب ای طوعه

کرده ای چون ثواب ای طوعه

اندرین نیمه شب اگر تو بتوانی

ده به من کاغذ و قلمدانی

دمی کن صبر اشک از هر دو عینم



 

 

که بنویسم عریضه بر حسینم

حسین مسلم سلامت می رساند

سلام و هم پیامت می رساند

رسیدم من چه اندر شهر کوفه

درخت عمر من شد بی شکوفه

در اول بیعتم این خلق بستند

در آخر بیعتم یکسر شکستند

تو باشی زنده اندر دار فانی

شهید راه مسلم گشت هانی

سرش بر دار آویزان نمودند

تنش را تیر باران بس نمودند

میا در کوفه ای آقا امان است

تو را کوفی همی در قصد جان است

ز مردان کی کسی احسان نموده

مرا برده زنی پنهان نموده

در این دم کین عریضه منویسم

روان در گلشن باغ بهشتم

جز در گه لطف حق مرا نیست پناه

لا حول ولا قوه الا و بالله

غرض عمو نباشد این مجالم

حلالم کن حلالم کن حلالم

بیا ای مادر محنت قرینه

فرست این نامه ام سوی مدینه

خدا حافظ ای مادر مهربان

عجب مهربانی تو با میزبان

ندارم در این شهر اگر مادری

تو ای زن مرا مادر و خواهری

تو را داده ام زحمت ای با وفا

اگر کشته گشتم حلالم نما

بکش زحمت ای مادر با وقار

سلاح جهادم به نزدم بیار



 

اول جنگ است بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی دیگر به من ننگ است بسمالله ...

تا به کی ای مسلم بی خانمان

خانه طوعه کنی خود را نهان

خیز از جا دشمن آمد بی درنگ

قد مردی را علم کن بهر جنگ

تا که عم من امیر المومنین

گوید ای مسلم هزارت آفرین

طبل بنوازید بسم الله الرحمن الرحیم

.... ……………………………………………. ...... .....

بعد حمد کردگار ذوالمنن

پیکر آرایم به تشریف کفن

ای کفن ای خلعت زیبای من

ای تو لایق بر قد بالای من

وقت آن شد تا نمایم آشکار

قوت بازوی دست کردگار

حیدر آسا نعره از دل بر کشم

چرخ گردون را به خاک اندر کشم

دست من دست یداللهی بود

وصف من از ماه تا ماهی بود

پشت دوشم افکنم ایندم سپر

تا نگه داری نماید دست و سر

تا که عم من امیر المومنین

گوید ای مسلم هزارت آفرین

طبل بنوازید بسم الله الرحمن الرحیم

...... .......... ………………………………… ........

ای حسام ای تیغ جان افروز من

ای شرارت نار اعدا سوز من

شمه ای از رعد و برق ذوالفقار

آشکارا کن به دشت کار زار

بهر کشتن آستین بالا زنم

بیخ کفر از شهر کوفه بر کنم



 

 

 

هرکه را گیرم کمربند یلی

بر هوایش افکنم از پر دلی

تا که عم من امیر المومنین

گوید ای مسلم هزارت آفرین

طبل بنوازید بسم الله الرحمن الرحیم

ای جفا جویان بی شرم و حیا

دشمنان خاندان مصطفی

من مگر ز آل پیمبر نیستم

بن عم فرزند حیدر نیستم

شکستید بما بی سبب عهد را

شدید بهر قتلم همه کینه خواه

ای کوفیان کو وفای شما

کجا رفت عهد و وفای شما

کجایند شمر و سنان و انس

نیایند به جنگم چرا آن سه تن

نمودند جنگ مرا آرزو

نیایند به میدان چرا روبرو

به چنگم گر افتد عبید زیاد

دهم خرمن عمر او را به باد

شه لا فتی یا علی یا علی

مه انما یا علی یا علی

یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است

یا والد هفت چار وقت مدد است

هرگز مرا، مراد به جنگ و جهاد نیست

اما تورا خیال به غیر از عناد نیست

بیزارم از امان شما جمله کوفیان

دگر مرا به قول شما اعتماد نیست

یا علی یا علی برس به دادم

بی کسم یا علی کن امدادم



 

 

 

یا علی یا علی ای امیر خیبر کن

بین گرفته است دور من دشمن

جان بابا محمد کجایی

از چه سروقت بابت نیایی

من غریبم غریبم غریبم

بیکس و زارو محنت نسیبم

می رسد صوت طفلان به گوشم

برده از سر کنون صبرو هوشم

من غریبم غریبم غریبم

بیکس و زارو محنت نسیبم

ای خدا طفلهایم کجایند

از چه سر وقت بابا نیایند

من غریبم غریبم غریبم

بیکس و زارو محنت نسیبم

یا علی یا علی کن امدادم

بی کس و زارو بی مدد کارم

روبهی چند شیر گیر شدند

هم زبر دست و هم دلیر شدند

دیدی که عاقبت به بلا مبتلا شدم

افتاده کمند گروه دغا شدم

بنگر به حالت من ایا شاه دین حسین

رویت ندیدم و شدم من شهید کین

یاران عزیزان یاور ندارم

در شهر کوفه بی غم گسارم

ای خلق کوفی بی نام و بی ننگ

کمتر زنیدم با چوب و با سنگ

......تغییر صوت(سینه زنی) .....

من نایب شاهم ای مردم کوفه

بی پشت و پناهم ای مردم کوفه



 

 

 

مسلم عقیلم من عمزاد حسینم من

ای مردم کوفه ای مردم کوفه

سیلی نزنیدم با حالت خسته

دست میهمان را هیچ کس نبسته

مسلم عقیلم من عمزاد حسینم من

ای مردم کوفه ای مردم کوفه

یابن مرجانه ره ما همه جاست

همه منزل خاصان خداست

زین سلامت بدار تسکینم

که سلامت در او نمی بینم

گر سرم می رود به نوک سنین

به سلامت سر امام حسین

تویی ام الفساد فتنه دهر

نمی ترسم ز کس الا خداوند

مرا بود آرزو این گونه مردن

نمی ترسم ز ضرب نیزه و تیر

به قربان حسین بادا سر من

زتو بیزار هستم بر تو لعنت

خوش آن روزی که خود را بر سر دار فنا بینم

سرم گردد بلند و عالمی را زیر پا بینم

بده مهلتم ای بی حیای پر شر و شین

که تا سلام کنم بر رخ امام حسین

السلام علیک یا ابا عبد الله

السلام علیک یابن الرسول الله

بده جواب مرا یا امام زمان

خبر مگر تو نداری چه آمده به سرم

سرم شکسته ز جور و جفای ابن زیاد

به کام خشک من از عمر نا امید شدم

بدان که مسلم دل خسته تشنه لب جان داد



 

 

 

جوان که دیده چو من زار و نا امید شود

عیال من به مدینه تمام خوار شوند

بریخت خون من ناتوان به صد حسرت

روم ز شوق کنون جانب رسول الله

اقول و اشهد ان لا اله الا الله

محمد است رسول و علی ولی الله

تمام شد.

10/12/1386 تهران

حمیدرضا رضائیان

التماس دعا



 

 

 

 

 

 

قاصد در شهادت مسلم

میرسم از کوفه ای یاران به صد افغان و شین

نامه آوردم ز نزد کوفیان بهر حسین

ای مسلمانان سرای آل پیغمبر کجاست

منزل مسند نشین شاه با افسر کجاست

............... بلا فاصله ..................

السلام ای سرور اهل یقین

السلام ای پیشوای مومنین

نامه دارم از تمام کوفیان

بهر تو ای خسرو لب تشنگان

بود این نامه از اعیان طاهر

بود این از حبیب بن مظاهر

دیگر این نامه از مختار باشد

که بهرت اشگ غم از دیده پاشد

بود این نامه دان از قول هانی

که دارد او خیال جان فشانی



 

 

 

نوشته اند همه کوفیان به صد امید

بیا به کوفه تو ای نور کردگار مجید

بیا به کوفه تو شاها به ما امامت کن

چه بهر گم شدگان خلق را دلالت کن

شوم فدای تو ای لنگر زمین وزمان

به اهل کوفه مبر یا حسین چنین تو گمان

که اهل کوفه همه منتظر برای تواند

همه نحیف و دل آزرده از برای تواند

بدیدم دشتی ای اقا عیان است

ببینم نعشی اندر خون شناور

جوانی دست و پا گلنار باشد

جوانی بینم اندر خون طپان است

ببینم طفلی اندر خون شناور

شهی بینم که مقتول سنین است

جواب نامه را فرما دگر چیست

نویس آقا جواب نامه ها را

نویس آقا ز غم زار و ملولم

اگر به کوفه نیائی کنون تو ای سرور

شکایتت بنما ئیم به نزد پیغمبر

که ای جناب به کوفه بیا امامت کن

بیا به کوفه به ما گمرهان دلالت کن



*********

خطاب من به شما کوفیان ز پیر و جوان

که آمده است کنون نایب امام جهان

بیاورید کنون گوسفند قربانی

ایا جماعت کوفی ز منزل هانی

تمام شد التماس دعا

تهران



 

 

 

 

پسر هانی در شهادت مسلم

ای وای من یتیم شدم وا مصیبتا

از جور ظلم کوفیان دغا وا مصیبتا

ز درد بی پدری میزنم به سینه و سر

برس بداد من ای مسلم خجسته سیر

شوم فدای تو آقا مگر نمیدانی

شهید راه تو گردید باب من هانی

تمام شد حمید رضا رضائیان

تهران 1386









مسلم بن عوسجه در شهادت مسلم

سلام علیک ای محیط کرم

سخای تو امر عطای توام

مرامادراول به مهرتو زاد

پدرمسلمم نام نیکو نهاد

به دست تو من دست بیعت دهم

به خاک درت روی طاعت نهم

فدای تو ای نامدار حجاز

به نام آوران عراقی مناز

که گردیده امشب ظهور فساد

ز دجال این عصر ابن زیاد

سخن گستران شد ز قول یزید

گهی میدهد وعده گاهی وعید

به دور همان چاه وارون قیر

ز یاران تو بود جمعی کثیر



 

 

 

 

به دور همان زاده زانیه

ترا دوستان شب ماضیه

بیان کرد آن رو سیاه عنید

حدیث امامت به شان یزید

جمعیتی که قابل جنگ و جهاد نیست

شایسته ستیزه ابن زیاد نیست

جز آنکه جان نثار تو و چاکر توایم

دیگر به قول هیچ کس اعتبار نیست

آقا بلی بیا به جماعت نماز کن

روی نیاز خویش تو با بی نیاز کن

تمام شد

غلام رضا رضائیان

14.12.1386



شریح قاضی در شهادت مسلم

سلام من به تو ای برگزیده اغیار

مرا برای چه کردی به نزد خود احضار

مخور غم بهر طفلان جگر ریش

نی ام بیگانه هستم بهتر از خویش

به طفلان تو نوکر وار باشم

به ایشان روز شب غمخوار باشم

مخور غصه ایا محنت قرینه

فرستم طفلهایت در مدینه

روان گردید آقا زادگانم

بسوی خانه ای روح روانم



 

 

 

 

 

 

بیائید ای دو طفل بی پرستار

که هستید بهر با با چشم خونبار

بخوابید ای دو طفلان بی بهانه

که هستید بهر با با در ترانه

کیستی اندر پس در ای جوان

این چنین داری به دل آه و فغان

بفرما جان آقا سوی خانه

که داری بهر طفلانت بهانه

تمام شد غلامرضا رضائیان



 

 

 

 

پسر طوعه در شهادت مسلم

ایا مادر که باشد خانه ما

فروزان گشته این کاشانه ما

به عصائی که باشدم در دست

من نیارم به عهد خوسش شکست

کنم کاری به روز مسلم زار

امیر کوفه را سازم خبر دار

ایا مادر تو مسلم را برون کن

دلت را از غم و غصه فزون کن



 

 

 

 

.... .... .... ..........

معقل ای چاکر عبید الله

هستم از مسلم عقیل آگاه

خانه ما از او گلستان است

به تو گفتم اگر چه مهمان است

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 15:41 توسط عرفان زارع و عبدلحسین امینی | نظر بدهید

درباره وبلاگ

سلام من عرفان زارع هستم 14سالمه من عشق تعزیه هستم در وبلاگ نظر یادتون نره

منوی اصلی

صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
">پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ

آرشیو مطالب

مهر ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲

پیوندها

تعزیه چم
تعزیه سرا دانلود
استودیو سیما فیلم
استودیو عسکری
یاران تعزیه
تعزیه خوانان جوان

Powered By
BLOGFA.COM


برچسب‌ها: تعزیه, اصفهان, محرم, صفری
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:13  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  |