نت های موسیقی :

بد نیست بدانیم که امروزه در سراسر جهان کلیه آثار موسیقی فقط با 7 نت به نام های ( دو – رِ – می – فا – سُل – لا – سی ) و در موسیقی غربی و کلاسیک فواسل موسیقی با نیم پرده بالا و پایین تغییر می کنند . بعنوان مثال بین دو نت « دو » و« رِ » یک پرده فاصله است و اگر قرار باشد مثلا : نت دو نیم پرده بالاتر اجرا شود به آن نت دو دیِز و اگر قرار است نیم پرده پایین تر اجرا شود به آن نت دو بِمُل گفته می شود ، در موسیقی ایرانی ما رُبع پرده هم داریم که بعنوان مثال : نت دو با رُبع پرده بالاتر دو سُری و ربع پرده پایین تر دو کُرُن نامیده می شوند .

وجوه مختلف نت ها :

نت ها از سه وجه برخوردارند :

1.شکل نت ها :که روی خطوط حامل موسیقی نگارش می شوند .

2.صدای نت ها :که بوسیله سازها و یا حنجره انسان اجرا می شوند .

3.نام نت ها :( دو – رِ – می – فا – سُل – لا – سی )

به ترتیبی که نوشته می شوند حرکت آنها به سمت بالا است و اصطلاحاً به آنها نت های بالا رونده گفته می شود .

ردیف چیست ؟

به مجموعه نواها و نغمه های آوازی ایرانی « ردیف آوازی » و به مجموعه نغمات موسیقی که با ساز اجرا می شوند « ردیف سازی » گفته می شوند.

معمولاً به کسانی که به تمام گوشه ها ودستگاه ها اشراف کامل پیدا می کنند << ردیف دان >> می گویند .

دستگاه های موسیقی ایرانی:

امروزه موسیقی دستگاهی ایران شامل 7 دستگاه و 5 آواز است که به تعبیر اساتید به آن 12 مقام نیز گفته می شود در موسیقی به کوچک ترین جزء « نت » گفته می شود ، سپس به مجموع چند نت جمله می گوئیم و به مجموع چند جمله «گوشه» و به مجموع چند گوشه دستگاه یا آواز و در آخر به کل این مجموعه«ردیف»گفته می شود .

(اسامی دستگاه ها و گوشه ها)

۱)« دستگاه شور »

به گوشه هایی که جملات و نغمات آن با هم ارتباط علمی و منطقی داشته باشند و در کنار هم و یا پشت سر هم اجرا شوند ، دستگاه شور گویند .

دستگاه شور چهار آواز را در زیر مجموعه خود دارد که به آنها متعلقات شور نیز گفته می شود ، به نام آوازهای :
الف)آوازابوعطا
ب)آواز افشاری
ج)آواز بیات ترک « یا بیات زند » د)آواز دشتی .

و اینک گوشه های مستقل و معروف دستگاه شور :
۱-درآمد
لازم به ذکر است اکثر دستگاه ها و آوازهای ایرانی با گوشه در آمد شروع و با گوشه « فرود » خاتمه می یابد.
۲-کرشمه
۳-رُهابی یا رُهاب
۴-قرچه
۵-رضوی
۶-حسینی
۷-دوبیتی
۸-سَلمک « بعضی جاها به گوشه سلمک اوج شور نیز گفته می شود »
۹-شهناز
۱۰-جواد خانی
۱۱-مثنوی

آوازها ومتعلقات شور

الف)آواز ابوعطا :

آواز ابوعطا یکی از متعلقات دستگاه شور است که آوازی است زیبا گاهی اوقات حزن انگیز و به قول بعضی از صاحبدلان آوازی است عاشق کُش ، گوشه های معروف ابوعطا به شرح زیر است :
۱-در آمد
۲-جامه دران
۳-حجاز
۴-خسرو شیرین
۵-گبری
۶-چهار پاره
۷-سارنگ
۸-سَیَخی

ب)آواز افشاری:

این آواز نیز از زیر مجموعه های دستگاه شور است و کشش های خاص آن حالتی از سوز و گداز عرفانی دارد و بیشترین تاثیر گذاری در این آواز را می توان در گوشه ی مثنوی افشاری یافت که قُدما به آن مثنوی پیج هم گفته اند ، اما گوشه های خاص آن:
۱-در آمد
۲-جامه دران
۳-قَرائی
۴-عراق
۵-حصار
۶-صدری
۷-مثنوی

ج)آواز بیات ترک یا بیات زند :

آوازی است زیبا و مطلوب است که عموم مردم ایران با ملودی های آن آشنایی دارند . بعنوان مثال : اذان مرحوم مؤذن زاده اردبیلی در یکی از گوشه های بیات ترک به نام « روح الارواح » اجرا شده گوشه های شاخص بیات ترک بدین شرح است :
۱-درآمد
۲-دوگاه
۳-روح الارواح
۴-مهربانی
۵-شهابی
۶-فِِیلی
۷-شکسته
۸-قَره باغی
۹-مثنوی
۱۰-جامه داران

د)آواز دشتی :

آوازی است نسبتاً حُزن انگیز که اکثرِ نغمه های عاشورایی و مرثیه ها بر اساس این آواز ساخته و اجرا شده گرچه بطور استثنایی و بعلت استفاده از ریتم حماسی توسط استاد روح ا... خالقی از آواز دشتی برای ساخت سرود ملی « ای ایران ای مرز پر گهر » حالتی حماسی پیدا کرده ، اما در مواقعیکه بصورت آواز بدون ریتم اجرا می شود حُزن انگیز است .

گوشه های دشتی:
۱-درآمد
۲-دشتستانی
۳-بیات شیراز
۴-عُشاق
۵-غم انگیز
۶-گیلکی
۷-چوپانی
۸-دیلمان

۲)«دستگاه همایون» :

دستگاه همایون نیز علاوه بر مستقل بودن ، آواز بیات اصفهان را در زیر مجموعه خود دارد ، گوشه های این دستگاه به شرح زیر است :
۱-درآمد
۲-چَکاوک
۳-نی داود
۴-بیداد
۵-بیات راجع
۶-شوشتری
۷-بختیاری
۸-راز و نیاز
۹-مثنوی
۱۰-چارپاره یا می گُلی

««آواز بیات اصفهان»» :

این آواز از متعلقات دستگاه همایون است ، البته بعضی از اساتید قدیم معتقد بودند که بیات اصفهان از متعلقات شور می باشد ولی امروزه اکثر اساتید این آواز را زیر مجموعه همایون می دانند. گوشه های این آواز به شرح زیر است .
۱-درآمد
۲-جامه دران
۳-بیات راجع
۴-عشاق
۵-بوسلیک
۶-سوز وگداز
۷-مثنوی
۸-ساقی نامه

۳)«دستگاه سه گاه» :

یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی سه گاه است که تقریباً از لحاظ نام گوشه ها به دستگاه چهارگاه شباهت دارد اما از لحاظ اجرا و نوع حالاتی که در این دستگاه موجود است با چهارگاه تفاوت اساسی دارد .

گوشه های شاخص این دستگاه عبارتند از :
۱-درآمد
۲-زابل
۳-مویه
۴-شکسته مویه
۵-مخالف
۶-مغلوب
۷-حزین مخالف
۸-نغمه
۹-بسته نگار
۱۰-هدی وپهلوی
۱۱-مثنوی مخالف

۴) «دستگاه چهارگاه »:

دستگاه چهارگاه دارای ملودی های شاد وحماسی است . معمولاً اشعار شاهنامه و حماسی در این دستگاه خوانده می شود . و گوشه های شاخص این دستگاه عبارتند از :
۱-درآمد
۲-زابل
۳-مویه
۴-پنجه مویه
۵-شکسته مویه
۶-حصار
۷-پس حصار
۸-منصوری
۹-رَجَز
۱۰-هُدی وپهلوی
۱۱-مثنوی مخالف
۱۲-مخالف
۱۳-مغلوب
۱۴-نغمه مخالف
۱۵-بسته نگار

۵) «دستگاه راست پنجگاه» :

این دستگاه را می توان از لحاظ تخصصی یکی از دستگاه های مشکل در عین حال زیبا و دل انگیز دانست ، خواننده و نوازنده می تواند از قابلیت های موجود در این دستگاه به گوشه ها و دستگاه های دیگر گردش کرده و به اصطلاح مُرکب خوانی یا مرکب نوازی کند . گوشه های اصلی راست پنجگاه بشرح زیر است :
۱-درآمد
۲-نغمه
۳-پروانه
۴-روح افزا
۵-سپهر
۶-بحرنور
۷-مُبرقع
۸-بال کبوتران « بیشتر برای فرود استفاده می شود »
۹-بیات عجم
۱۰-نی ریز

۶) «دستگاه ماهور » :

این دستگاه به دلیل برخورداری از گام های طبیعی مورد توجه در ایران و جهان است و بین مِلودی های آن و موسیقی کلاسیک شباهت های فراوانی وجود دارد ، اغلب سرودهای ملی در گام ماژور ساخته می شوند که به نوعی می توان گفت که ماهور نیز در گام ماژور خوانده و نواخته می شود .

گوشه های ماهور عبارتند از :

۱-در آمد
۲-گشایش
۳-داد
۴-خسروانی
۵-فِیلی
۶-دلکش
۷-قَرَچِه
۸-شکسته
۹-قره باغی
۱۰-آذربایجانی
۱۱-عراق، نصیرخانی
۱۲-نی ریز صغیر وکبیر

۷) «دستگاه نوا» :

دستگاه نوا از جهت پرده های موسیقی با شور اشتراکات فراوانی دارد و اکثر گوشه های آن در پرده های شور و ابوعطا اجرا می شود اما در اجرا بسیار متفاوت و دستگاه ممتازی است ، معمولا اساتید این دستگاه و دستگاه راست پنجگاه را در آخر کار به شاگردان تعلیم می دادند چون حالات وخصوصیاتی دارد که فرا گرفتن آن مستلزم کار ودقت بیشتری است .

و اینک اسامی گوشه های این دستگاه :

۱-درآمد
۲-گردانیه
۳-نغمه
۴-نیشابورک
۵-نهفت
۶-تخت طاقدیس
۷-عراق
۸-بیات راجع
۹-±شاه ختایی

مرکب خوانی چیست ؟

هرگاه خواننده ای به تمام فنون و گوشه های موسیقی ایرانی احاطه پیدا کند ، می تواند در حین اجرای برنامه از طریق گوشه هایی که با هم ارتباط منطقی دارند و از لحاظ گام موسیقی با هم اشتراک دارند به گوشه و دستگاه دیگری رفته و باز با دانش به گوشه های برگشت به دستگاه و آواز اول برگردد ، درست مثل کسی که نشانی ها و محله های یک شهر را بطور کامل می شناسد و می تواند از کوچه پس کوچه ها عبور کرده و دوباره به محل اول خود بازگردد ، در آخر نتیجه می گیریم که کسانی می توانند از فنون مرکب خوانی بهره ببرند و در عین اجرا به کار ببندند که به تمام گوشه ها مسلط باشند . برای توضیح بیشتر تمرین واجرای عملی نیاز است.

مناسب خوانی چیست ؟

به مجموعه ای از آگاهی ها و اجرای به موقع و تاثیرگذار در زمان و مکان مناسب توسط خواننده هوشمند ، مناسب خوانی می گویند .

خواننده باید در هر شرایطی که قرار می گیرد بتواند با زیرکی و در نظر گرفتن همه جوانب مجلس بهترین برنامه ممکن را اجرا کند.

بعنوان مثال اگر در بین روز قراراست برنامه اجرا کند اشعاری متناسب با آن لحظات بخواند ، اگر شب است ، باز سعی کند اشعاری را اجرا کند که با آن لحظه مطابقت داشته باشد .

گاهی شنوندگان افراد سالخورده هستند ، باید اشعار عرفانی مناسب با آنها اجرا شود ، گاهی نوجوانان ، گاهی خانم ها و به هر حال با در نظر گرفتن شرایط و موقعیت باید ارائه کار کرد .

بعضی اوقات شما به عنوان خواننده فرضاً بیست بیت شعر آماده اجرا کرده اید و در حین برنامه احساس می کنید شنیدن آن از حوصله جمع خارج است ، سریعاً باید برنامه را جمع و تعدادی از اشعار را حذف و در برخی موارد اشعار را تغییر دهید ، خواننده ی خوب لازم است هزاران بیت از اشعار مختلف در حفظ داشته باشد که به موقع ضرورت استفاده کند .

مهمترین و آخرین نکته ی مناسب خوانی این است که باید به کیفیت و اثر گذاری کار فکر کرد نه کمیت و خوانده ده ها بیت شعر ، چرا که گاهی یک بیت شعر اثرش از چندین کتاب و سخنرانی و... بیشتر است به شرطی که به جا خوانده شود .

چند نکته پیرامون بهداشت صدا :

بهداشت صدا از مهم ترین مسائلی است که خواننده با آن روبروست و اگر به این موضوع مهم توجه کافی مبذول نشود ، صدا کمترین زمان ممکن کیفیت خود را از دست خواهد داد ، نکته ای که اینجا لازم به یادآوری است این است که اغلب جوانان و نوجوانان و گاهی میانسالان هم این پرسش را مطرح می کنند که :
چه چیزی بخوریم یا نخوریم که صدایمان خوب شود ؟ در حالی که باید دانست خوردن یا نخوردن به ما هنر خوب خواندن را نخواهد آموخت و بیشتر مربوط به جنس صداست .
بلکه باید سال های سال زحمت کشید تا صدا صیقل خورده و با آموزش های مختلف و فراگیری نکات به مراحله ای برسد که مورد توجه خاص و عام قرار گیرد .
گرچه بهداشت صدا و مراقبت از صدا یک امر ضروری است نه تنها برای خوانندگی بلکه برای سلامتی بیشتر ، بعنوان مثال خوردنی هایی که ممکن است به صدا آسیب وارد کند به شرح زیر است :
ادویه جات
غذاهای نمک سود و بعضی از آجیل هایی که پر نمک هستند.
چربی بیش از اندازه .
سرخ کردنی ها .
دخانیات .
مشروبات الکلی .
ترشی جات .
شیرینی جات « البته مصرف اندازه اشکالی ندارد و شیرینی های طبیعی مانند عسل بسیار خوب است »
خوردن و آشامیدن غذاهای داغ .
آشامیدن نوشیدنی های خیلی یخ در تابستان .
و اینک چیزهایی که می تواند برای کیفیت صدا مفید باشد :
ورزش.
تمرین هر روزه.
لبنیات .
میوه ها وسبزیجات .
عسل طبیعی .
تخم مرغ « بهتر است عسلی تهیه شود ».
گوشت سفید « بخصوص ماهی »
حبوبات .
استراحت کافی « مخصوصاً در شب »
چند نکته ی دیگر در مورد مناسب خوانی :
در این بخش به مواردی پرداخته می شود که صرفاً قراردادی نیست و نمونه هایی از اوقات و ساعات شبانه روز برای اجرای دستگاه و آواز مناسب با آن لحظه و این گفته بر حسب حدث و گمان است و ممکن است در ساعات مختلف شبانه روز انسان ها حالات متفاوتی داشته باشند به هر حال این موضوع کلی و البته اشاره ای است به حس وحالی که ممکن است در این لحظات به انسان دست بدهد .

از اولین ساعات صبح که هنوز آفتاب بالا نیامده و به اصطلاح صبح صادق شروع می شود می توان خواندن آوازها را به این شکل تقسیم بندی کرد .
صبح :
سپیده دم وقت خواندن سه گاه است و ملودی های این دستگاه حالتی از صبح و سپیده و روشنی را برای ما به ارمغان می آوردند .
طلوع آفتاب :
با طلوع خورشید و شروع روز می توان به چهارگاه پرداخت نغمه های این دستگاه برای ما بر آمدن خورشید را تداعیمی کنند در عین حال نغمه های چهارگاه پیام آور شادمانی و نور هستند .
ادامه روز :
در ادامه ی روز که تلاش وکار و فعالیت انسان شروع می شود موقع خواندن ماهور است . ماهور ، نشان دهنده غرور – سربلندی – جوانی و حماسه است و انسانها در طول روز از صبح تا بعدازظهر می توانند با نغمه های ماهور نشاط و انرژی بیشتری برای کار و فعالیت و عشق ورزی داشته باشند.
و اما عصر و ادامه ی روز :
در آخرین ساعات روز نغمه های راست پنجگاه بسیار دل انگیز و روح نواز است ، راست پنجگاه اگر چه با نغمه هایش حکایتی شاعرانه و تصویری از زردی خزان پاییز دل انگیز را برای ما تداعی می کند ، اما هر روز عصر نیز می تواند کم کم ما را آماده برای پذیرش پرده رمز و راز شب کرده و با نغمه های منحصر به فردش ما را به میهمانی شب دعوت می کند .

و اما آغاز شب :
وآغاز شب میل به شنیدن نغمه های شور در وجود انسان موج می زند و بی اختیار دوست دارد که از نواها و نغمه ی دستگاه شور و متعلقات آن بهره مند شود ، شور دستگاهی بسیار عجیب و پخته و سال خورده است و نغمه های شور در تمام دستگاه ها و آوازهای دیگر هم حضور دارند .به تعبیری می توان شور را مادر همه ی دستگاه ها دانست و چنانچه از نامش پیداست موجب آفرینش شور و حالی در انسان می شود.

و پایان شب :
معمولا در پایان شب انسان نیازمند نغمه ونوایی است که آرامش بخش بوده و روح را آماده ی استراحت بیشتری کند اینجاست که آواز همایون مناسب با ل


برچسب‌ها: موسیقی, تعزیه, نرماشیر, محرم
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:29  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

×

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

نسخه شهادت مسلم

مسلم بن عقیل در شهادت خود

ای زیب عرش فرش ایا سید جلیل

ای خاک پات زیور اکلیل جبرئیل

ای بهر راه گم شدگان اهدنا الصراط

فرمان بگو به چاکر خود مسلم عقیل

افسوس از غریبیت ای سید جلیل

نزدیک شد که فاطمه معجر کشد به نیل

شد عید شامیان و عزای حجازیان

آل امیه خوشدل و آل علی ذلیل

شکر خدا که گشت مرا لطف حق دلیل

جستم کثیر منصب از این زحمت قلیل

تا مژده ورود شهیدان برم به خلد

شد قاصد ریاض جنان مسلم عقیل



 

 

 

 

 

ای شاه دین وقت وداع است الوداع

ای جسم پاک وقت وداع است الوداع

باز آی تا بگرییم چون ابر در بهاران

کزسنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کس برادرش مرد داند غم برادر

بر دیگران چه بگذشت ای چرخ شعله پرور

شد وقت آنکه گردد زینب اسیر کینه

شد وقت انکه بیند کشته پدر سکینه

شکر خدا که لطف خدا گشت یاورم

کامی که خواستم ز خدا شد میسرم

از جانب امام زمان شاه انس و جان

عازم به شهر کوفه ام ای نور دیدگان

ای کودکان بی پدرم شد دم فراق

ای جفت بلبلان شده طاقت ز غصه طاق

ای نور دیدگان به شما روز شام شد

عیش حلال دهر شما را حرام شد

عازم به شهر کوفه ام از جانب حسین

از جانب حسین شده ام نایب حسین

آئید پیش بوسه زنم بر جمالتان

سازید مرا حلال ایا نور دیدگان

زین اختیار نیست مرا هیچ اختیار

باید شدن به نزد حسین شاه تاجدار

افغان بس است ای دو جگر گوشگان من

آیید سوی خسرو دین از قفای من

من میکنم دعا و شما هم دعا کنید

شاید دل حسین علی را رضا کنید



 

 

 

 

 

یا رب به حق قرب حسین ای خدای من

مشکن ز راه لطف دل کودکان من

ای آنکه بر در گه تو مطاعان همه مطیع

بر عرض کودکان به حضورت منم شفیع

دارم امید آنکه دهی اذن از وفا

همراه خویشتن ببرم هر دو طفل را

منت خدای را به حسین تا شدم غلام

شد نعمت عطای الهی به من تمام

ای دو غلام زاده و دو چاکر حسین

گردید یک دو باره به دور سر حسین

سرم فدای سرت یا حسین خدا حافظ

معین کل جهان یا حسین خدا حافظ

امید نیست مرا آمدن ز سوی سفر

بیا سه دفعه به دور تو گردم ای سرور

...…………………………………………………….....

پیش آورید مرکب زرین لجام من

پیش آورید صر صر آهو خرام من

در افکنید شما غلغله به نفخه صور

زنید طبل و نی و کرنا و هم شیپور

الا صیاد و ای صیاد و صیاد

سر ره خون مریز ای مرد دیگر

بلی باشیم مسافر ای جوانمرد

شور چمن از بانگ هزارش پیداست

گل چیدنم از بوته خارش پیداست

این راه شریف است پشیمانی نیست

سالی که نکوست از بهارش پیداست

آه صیاد روزگار دغل

به یقین خواهدم کشد به بغل



 

 

 

 

این سفر خوش شگون نخواهد بود

حاصلش غیر خون نخواهد بود

بهتر آن است که ترک راه کنم

عرض بر شاه کم سپاه کنم

فدایت عرض دارم ای شه دین

به من در راه صیدی کشت صیاد

مرا فال بد آمد ای شهنشاه

نمی ترسم ز جان ای خسرو دین

از آن ترسم که دورم از حسینم

حسین جان یک وصیت با تو دارم

نمایی دخترم را غمگساری

یکی سازد کنیزی بهر زینب

حسین جان این وداع آخرین است

بیا جانا ببوسم دست و پایت

غرض ای شاه دین رفتیم و رفتیم

جان چه باشد که در ره جانان

بنمائیم ز شوق دل قربان

آمدم با شما وداع کنم

بلکه زین بابت التجاع کنم

گر سرم میرود به نوک سنین

به سلامت سر امام حسین

زنید آب زچشمان تر سرای مرا

بیاورید دگر اسب باد پای مرا

عازم ملک عراقیم ای عزیزان الوداع

بسته در قید فراقیم ای محبان الوداع



 

 

 

 

ز دور کوفه نمایان شده است در نظرم

به حیرتم که چه شوری فتاده است بسرم

خطاب من به تو ای قاصد خجسته نشان

خبر ز آمدن من به کوفیان برسان

بگو به جمله محبان که نور عین آمد

پی مروج دین نایب حسین آمد

محب خاص حسین هانی نکو فرجام

خوش آمدی ببرم مرحبا علیک سلام

ز کوفه بس رسید نامه های المشتاق

مرا روانه نمود سرور حجاز و عراق

بدان حسین پسر فاطمه عزیز رسول

مرا برای نیابت نموده است و قبول

خبر نما ببرم کوفیان تو سر تا سر

برای بیعت فرزند ساقی کوثر

رعیت سلطان دین چه گشت هویدا

گشت هویدا صفات خالق یکتا

پیشرو راه عشق گشتم و گفتم

اول دفتر بنام ایزد یکتا

والی ملک ولایت بن عم احمد

قادر قیوم خداوند توانا

شافع روز جزا و ساقی کوثر

صاحب تاج لواست شوهر زهرا

عجب گفتی ای عاقل هوشمند

که رای تو افتاد ما را پسند

به مسجد در آئیم بهر نماز

بخوانیم فرمان شاه حجاز

صدا زن به عشاق پاک اعتقاد

کسی را که داری به او اعتماد

همه به همرهم آئید از صغار و کبار

رویم مسجد جامع خطبه ای کنم تکرار

بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم

الحمد لله الذی لمبلغ الرساله

الحمد لله الذی لمجمع الکرامه

از حمد چه بگذری و معا نش

صلوات بر محمد است و آلش

منم سروری از بوستان عقیل

مرا نام هست مسلم بن عقیل

بیعت من بیعت حسین

بیعت حسین بیعت حسن

بیعت حسن بیعت علی

بیعت علی بیعت محمد

بیعت محمد بیعت خدا

بدانید ای خلق کوفه شما

محمد بود خاتم الانبیا

ز بعد محمد جناب علی

بود هادی و رهبر و پیشوا

ز بعد علی جانشینش حسن

امام است بر کل اهل زمن

ز بعد حسن جانشینش حسین

بود عالمی را امام آن نور عین

کنون نایبم من ز نزد حسین

بود این رقم خط آن نور عین

هر آنکس کند بیعت من قبول

شود راضی از او خدا و رسول

هزار آفرین مرحبا مرحبا

وفاداری این است ای با وفا

دبیرا به سر دفتر راستان

مشخص نما قصه راستان

قلمدار کن جمع قدر سپاه

که خواهم عریضه کنم نزد شاه

قلم به دست گرفتم سلام بنویسم

تمام واقعه را بر امام بنویسم

نوشته ام که وضع شریف اهل عراق

به جان نثاری شاه حجاز کرده تفاق

نوشته ام که عجب جاه و منزلی دارم

بیا که دانه نا کشته حاصلی دارم

نوشته ام که عجب دل گشاست ملک عراق

بگوش کسی نرسد جز نوای المشتاق

نوشته ام که بیاور حریم را یکسر

بیار به همره خود قاسم و علی اکبر

نوشته ام که بیا و بکوفه منزل کن

به راه راست دمی خلق را دلالت کن

====================

نوشته ام که بیا سیر باغ و صحرا کن

گلوی خشک تر از آب خوش گوارا کن

غرض که ختم سخن والسلام و والاکرام

بگیر تو قاصد و رو کن به پا بوس امام

خدا را شکر که من گشته ام مهمان این امت

رسد پیوسته بر من رفعت احسان این امت

روم در منزل این ساعت کنم یک لحظه آسایش

کنم آسایش اندر منزل خاصان این امت

مبارک باشدم امشب تا فردا چها بینم

ز دست نا مبارک شخص بد خواهان این امت

شد وقت آنکه تیغ بر اعدای دین کشم

شمشیر بر اعدای دین مبین کشم

یاران کشید تیغ که وقت جهاد شد

هنگام دفع فتنه ابن زیاد شد

ای اهل بیعتم همه جمع آوری شوید

شد موسم جهاد مرا یاوری کنید

ایا تابعان حسین علی

نمایید شمشیرها صیقلی

به یکباره گردید پر خاشجو

بسوی مسجد جامع آرید رو

ز من بشنوید این ندای جلی

بگویید ای شیعیان یا علی

ای محمد گو به من گریان و نالانی چرا

چون سحاب از دیدگانت اشگ بارانی چرا

محمد من به قربان سر تو به قربان دل غم پرور تو مکن گریه شوم قربان نامت ز اعدا میستانم خون بابت

محمد گر پدر رفت از بر تو بود آن مادرت تاج سر تو ولی طفلان من مادر ندارند غریبند و کسی بر سر ندارند

خطاب من به شما ای قبیله هانی

کشید تیغ برون از برای خون خواهی

به خون هانی بی کس مرا کنید امداد

کشید تیغ برارید دمار از ابن زیاد

سینه زنی

ای وا مصیبت از غم مرگ تو ای هانی

آغشته در خون شد تنت مانند قربانی

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

من زنده باشم جسم هانی را زنند بر دار

این کوفی غدار

باید تقاص خون هانی را ز عدوان کرد

ترک سر و جان کرد

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

قصر عبید الله را باید خراب سازم

تا جان به تن دارم

دست قضا اسب اجل در کوفه چون زین کرد

این دشت رنگین کرد

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

ای کاش من امشب تو را مهمان نمی گشتم

گریان نمی گشتم

در کوچه می خوابیدم و حیران نمی گشتم

گریان نمی گشتم

ای هانی ای هانی ای مونس جانی

شما یاورانم به صوت جلی

کشید از جگر نعره یا علی

..... جنگ کند .....

وقت اذان شد موذن بگو تو اذان

تا رو کنم به درگه خلاق انس و جان

……… نماز بخواند……….. دو رکعت....

السلام و علیک یا ابا عبدالله

السلام و علیک یا ابن رسول الله

پس از سلام حسین جان

بدان خروج نمودم به ابن زیاد

هزار و نهصد و هفتاد تن مرا همراه

بگیرم به کف تیغ آتش فشان

زنم خویش را بر صف کوفیان

بیا ای سپر همچه ابر توان

به کتفم نما جا تو در این زمان

همین دم است که شمشیرها علم گردد

نهال قد جوانان قلم قلم گردد

ایا همرهانم به صوت جلی

کشید از جگر نعره یا علی

.. کوفیان بی وفا رفتید مسلم را غریب و تنها گذاشتید..

دریغا اندر این سامان کسی نیست

بجز سجاده و قرآن کسی نیست

بنال ای سینه پر درد مسلم

که ما را جز غم هجران کسی نیست

بکوفه آمدم سالار بودم

به ملت نایب دادار بودم

در اول کوفیان بیعت ببستند

در آخر بیعت خود را شکستند

سحر گه سی هزارم بودیاور

عجب تنها شدم الله اکبر

امان رفتند یک سر یاورانم

ز بی یاری خود اندر فغانم

همه آنها که بر من عهد بستند

به یک باره همه عهدم شکستند

ای کودکان نو رسم بهر شما دلواپسم

رفتند و یکسر لشگرم خدا برس به بداد من



 

 

 

الا چه بود این خبر که خود ز خود به در شدم

در این دیار پر خطر غریب و در بدر شدم

همای بال و پر بودم شکسته بال پر شدم

درخت بار و بر بودم نهال بی ثمر شدم

رفیق روزگار من ذلیل روزگار من

امان که میزبان من به دام غم دچار شد

نمیشود دگر پدر که جان خود بدر بریم

در این دیار پر خطر نمیشود به سر بریم

از آن زمان که پای خود در این بلد نهاده ام

به جان طفلهای خود که تن به مرگ داده ام

دو نو نهال خویش را به مصطفی سپرده ام

دو طفل سینه ریش را به مرتضی سپرده ام

شه زمانه یا علی مه یگانه یا علی

عدو گداز یا علی ببین که خون جگر شدم

ای کودکانم در بینوایی

بر گوش هر یک خوانم دعایی

حرب اعادی دارم تمنا

بابا روانم بر جنگ اعدا

لطف خدا را باشید شامل

امر قضا را باشید مایل

الله اکبر ای حی دانا

بر ما توانا هستی تو دانا

همراهم آیید ای کودکانم

شاید شما را جایی رسانم

طلب کنید بنزدم شریح قاضی را

رفیق روز و شب سالهای ماضی را

امروز من غریبم و بی یارم ای شریح

بر دست خلق کوفه گرفتارم ای شریح



 

 

 

چندین هزار نفر به من عهد بسته اند

دردا که یکنفر نبود یارم ای شریح

والله خائف از سپه کوفه نیستم

تشویش از این دو کودک خود دارم ای شریح

ایشان امانتند تو هستی امین من

اذنم اگر دهی بتو بسپارم ای شریح

نمیدانم چه روزی بود که من عزم سفر کردم

چرا با کودکان خود در این کشور گذر کردم

خدا حافظ که من رفتم

که رفتم بر نمیگردم

عبث با با شما را من

ز مرگ خود خبر کردم

شریح بگذار و طفلانم بیایند

شریح بگذار عزیزانم بیایند

شریح ای یاور یار غریبان

شریح ای مونس محنت نصیبان

شریح بگذار ایندم با دل ریش

زنم شانه سر طفلان دل ریش

نشینید ای دو طفلم بی بهانه

زنم بر ذلف عنبر فام و شانه

خداوندا دو طفلم خوار و زارند

به پیش هیچ کس عزت ندارند

غریبی درد بی درمان غریبی

غریبی خواری دوران غریبی

فلک من مسلم دور از دیارم

به غیر از طفلها یاور ندارم

غریبان را عجب کردی رعایت

نداری خوف از روز قیامت

مسلمانان یتیمی بد بلاییست

اگر شهزاده باشد چون گدایی است



 

 

 

مکن کج گردنت را ای محمد

که از غم عمر بابایت سر آمد

شریح بستان تو دست طفلها را

محبت کن به طفلانم خدا را

شریح از بهر بازار قیامت

یتیمان را رعایت کن رعایت

....طفلان را ببوسد و برود..........

اگر شب اندر این ماوا کنم جا

بود خوفم ز جور ظلم اعدا

روم در کوچه ها از بی نوایی

بجویم بلکه من یک آشنایی

خوش آن روزی در این کوچه عزیزان

بدستم بود دست هر دو طفلان

در اینجا اشگ غم پیمانه کردم

دو ذلف کودکانم شانه کردم

فدای عطر گیسویت محمد

فدای روی نیکویت محمد

تو ابراهیم با با در کجایی

بیا بنگر به روز بینوایی

ببویم شانه را از راه احسان

که آید از تو بوی هر دو طفلان

به یاد آمد دو طفلان حزینم

روم بینم دو طفل دل غمینم

گشا در ای شریح از راه احسان

که تا بینم دوباره روی طفلان

منم مسلم که فرزند عقیلم

بدام حیله کوفی ذلیلم

گشا در اینزمان از راه یاری

که تا بینم دو طفلم را زمانی



 

 

 

سلام ای بلبلان دل غمینم

سلام ای کودکان نازنینم

عجب خوابیده اید ای بی پدرها

یتیم و خوار میگردید فردا

مسلمانان ز غم در اضطرابم

دمی پهلوی طفلانم بخوابم

محمد جان ببوسم من گلویت

به قربان دل پر آرزویت

تو ابراهیم غم از غم فزودی

محمد گردنت را کج نمودی

شما با یکدیگر جانا بسازید

ز بابا گاه گاهی یاد سازید

شود صبح هردوتان بی سر ببینم

به قربان علی اکبر ببینم

نظر کن ای شریح با حال خسته

چه سان اشک روان دنباله بسته

شریح بنگر به چشم اشک بارم

دو طفلانم به دستت می سپارم

خداحافظ که رفتم ای دو طفلان

دل پر حسرت و با چشم گریان

خداوندا کجا رو آورم من

غریب و بی کس و بی یاورم من

ندارم اندر اینجا آشنایی

که بگذارد به زخم دل دوایی

نشینم پشت بر دیوار افکار

گذارم سر به خشت و گه به دیوار

بدان ای خاک من مادر ندارم

سر خود را به دامانش گذارم

الا ای خاک جای مادر من

سرم را گیر یک لحظه به دامن

بدان ای خاک دارم با تو رازی

به مسلم کن دمی مهمان نوازی

روم در کوچه ها از بی نوایی

که بلکه من بجویم آشنایی

زنم این حلقه در را که شاید

کسی آید به رویم در گشاید

الا ای صاحب خانه خدا را

بده منزل من بی آشنا را

جوابی از برای من نیامد

دلم از بی کسی یارب سرآمد

مسلمانان غریب و خواروزارم

دیگر نبود به کوفه اعتبارم

کجا رو آورم ای حی ذو المن

غریب و بی کس و بی چاره ام من

زنم این حلقه در را که شاید

کسی آید به رویم در گشاید

تو صاحب خانه یاد آور خدا را

بده منزل من بی آشنا را

اگر داری به زهرا آشنایی

مرا در خانه ات میده پناهی

در پس در برفته ام از هوش

صاحب خانه مر نداری گوش

با خبرباش میاندیش که ازطرف چمن

میرسد مژده گل بلبل خوش الحانرا



منزلی خواهم و لیکن نه به سخن همه کس

به سرای تو طلبکار شدم احسان را



میزبانی تو مرا امشب و مهمان توام

مکن از خانه برون آخر شب مهمانرا



ای زن غریبم منزل ندارم

دور از دیارم رو بر که آرم



از شهر کوفه از خلق کوفه

ای زن چه سازم تشویش و دارم



یک تن غریب و یک شهر دشمن

درد دلم را بر که بگویم

کو مرد و ای زن بر گو تو با من

صد مرد کوفی کمتر ز یک زن

در کوفه ای زن مردی ندیدم

از جور مردان اینجا رسیدم

اگر شهزاده و گر پادشاهم

اگر خسرو اگر زرین کلامم

نه سردارم نه سامان ای ضعیفه

پریشان روزگارم ای ضعیفه

ضعیفه مردم شهر حجازم

ولی از خلق شده پنهان رازم

منم مسلم که فرزند عقیلم

بدام حیله کوفی ذلیلم

همین شوری که در شهر عراق است

برای قتل مسلم اتفاق است

کسی محنت کشی نشنیده چون من

در اینجا یک تن و یک شهر دشمن

مهد علیا جناب ای طوعه

کرده ای چون ثواب ای طوعه

اندرین نیمه شب اگر تو بتوانی

ده به من کاغذ و قلمدانی

دمی کن صبر اشک از هر دو عینم



 

 

که بنویسم عریضه بر حسینم

حسین مسلم سلامت می رساند

سلام و هم پیامت می رساند

رسیدم من چه اندر شهر کوفه

درخت عمر من شد بی شکوفه

در اول بیعتم این خلق بستند

در آخر بیعتم یکسر شکستند

تو باشی زنده اندر دار فانی

شهید راه مسلم گشت هانی

سرش بر دار آویزان نمودند

تنش را تیر باران بس نمودند

میا در کوفه ای آقا امان است

تو را کوفی همی در قصد جان است

ز مردان کی کسی احسان نموده

مرا برده زنی پنهان نموده

در این دم کین عریضه منویسم

روان در گلشن باغ بهشتم

جز در گه لطف حق مرا نیست پناه

لا حول ولا قوه الا و بالله

غرض عمو نباشد این مجالم

حلالم کن حلالم کن حلالم

بیا ای مادر محنت قرینه

فرست این نامه ام سوی مدینه

خدا حافظ ای مادر مهربان

عجب مهربانی تو با میزبان

ندارم در این شهر اگر مادری

تو ای زن مرا مادر و خواهری

تو را داده ام زحمت ای با وفا

اگر کشته گشتم حلالم نما

بکش زحمت ای مادر با وقار

سلاح جهادم به نزدم بیار



 

اول جنگ است بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی دیگر به من ننگ است بسمالله ...

تا به کی ای مسلم بی خانمان

خانه طوعه کنی خود را نهان

خیز از جا دشمن آمد بی درنگ

قد مردی را علم کن بهر جنگ

تا که عم من امیر المومنین

گوید ای مسلم هزارت آفرین

طبل بنوازید بسم الله الرحمن الرحیم

.... ……………………………………………. ...... .....

بعد حمد کردگار ذوالمنن

پیکر آرایم به تشریف کفن

ای کفن ای خلعت زیبای من

ای تو لایق بر قد بالای من

وقت آن شد تا نمایم آشکار

قوت بازوی دست کردگار

حیدر آسا نعره از دل بر کشم

چرخ گردون را به خاک اندر کشم

دست من دست یداللهی بود

وصف من از ماه تا ماهی بود

پشت دوشم افکنم ایندم سپر

تا نگه داری نماید دست و سر

تا که عم من امیر المومنین

گوید ای مسلم هزارت آفرین

طبل بنوازید بسم الله الرحمن الرحیم

...... .......... ………………………………… ........

ای حسام ای تیغ جان افروز من

ای شرارت نار اعدا سوز من

شمه ای از رعد و برق ذوالفقار

آشکارا کن به دشت کار زار

بهر کشتن آستین بالا زنم

بیخ کفر از شهر کوفه بر کنم



 

 

 

هرکه را گیرم کمربند یلی

بر هوایش افکنم از پر دلی

تا که عم من امیر المومنین

گوید ای مسلم هزارت آفرین

طبل بنوازید بسم الله الرحمن الرحیم

ای جفا جویان بی شرم و حیا

دشمنان خاندان مصطفی

من مگر ز آل پیمبر نیستم

بن عم فرزند حیدر نیستم

شکستید بما بی سبب عهد را

شدید بهر قتلم همه کینه خواه

ای کوفیان کو وفای شما

کجا رفت عهد و وفای شما

کجایند شمر و سنان و انس

نیایند به جنگم چرا آن سه تن

نمودند جنگ مرا آرزو

نیایند به میدان چرا روبرو

به چنگم گر افتد عبید زیاد

دهم خرمن عمر او را به باد

شه لا فتی یا علی یا علی

مه انما یا علی یا علی

یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است

یا والد هفت چار وقت مدد است

هرگز مرا، مراد به جنگ و جهاد نیست

اما تورا خیال به غیر از عناد نیست

بیزارم از امان شما جمله کوفیان

دگر مرا به قول شما اعتماد نیست

یا علی یا علی برس به دادم

بی کسم یا علی کن امدادم



 

 

 

یا علی یا علی ای امیر خیبر کن

بین گرفته است دور من دشمن

جان بابا محمد کجایی

از چه سروقت بابت نیایی

من غریبم غریبم غریبم

بیکس و زارو محنت نسیبم

می رسد صوت طفلان به گوشم

برده از سر کنون صبرو هوشم

من غریبم غریبم غریبم

بیکس و زارو محنت نسیبم

ای خدا طفلهایم کجایند

از چه سر وقت بابا نیایند

من غریبم غریبم غریبم

بیکس و زارو محنت نسیبم

یا علی یا علی کن امدادم

بی کس و زارو بی مدد کارم

روبهی چند شیر گیر شدند

هم زبر دست و هم دلیر شدند

دیدی که عاقبت به بلا مبتلا شدم

افتاده کمند گروه دغا شدم

بنگر به حالت من ایا شاه دین حسین

رویت ندیدم و شدم من شهید کین

یاران عزیزان یاور ندارم

در شهر کوفه بی غم گسارم

ای خلق کوفی بی نام و بی ننگ

کمتر زنیدم با چوب و با سنگ

......تغییر صوت(سینه زنی) .....

من نایب شاهم ای مردم کوفه

بی پشت و پناهم ای مردم کوفه



 

 

 

مسلم عقیلم من عمزاد حسینم من

ای مردم کوفه ای مردم کوفه

سیلی نزنیدم با حالت خسته

دست میهمان را هیچ کس نبسته

مسلم عقیلم من عمزاد حسینم من

ای مردم کوفه ای مردم کوفه

یابن مرجانه ره ما همه جاست

همه منزل خاصان خداست

زین سلامت بدار تسکینم

که سلامت در او نمی بینم

گر سرم می رود به نوک سنین

به سلامت سر امام حسین

تویی ام الفساد فتنه دهر

نمی ترسم ز کس الا خداوند

مرا بود آرزو این گونه مردن

نمی ترسم ز ضرب نیزه و تیر

به قربان حسین بادا سر من

زتو بیزار هستم بر تو لعنت

خوش آن روزی که خود را بر سر دار فنا بینم

سرم گردد بلند و عالمی را زیر پا بینم

بده مهلتم ای بی حیای پر شر و شین

که تا سلام کنم بر رخ امام حسین

السلام علیک یا ابا عبد الله

السلام علیک یابن الرسول الله

بده جواب مرا یا امام زمان

خبر مگر تو نداری چه آمده به سرم

سرم شکسته ز جور و جفای ابن زیاد

به کام خشک من از عمر نا امید شدم

بدان که مسلم دل خسته تشنه لب جان داد



 

 

 

جوان که دیده چو من زار و نا امید شود

عیال من به مدینه تمام خوار شوند

بریخت خون من ناتوان به صد حسرت

روم ز شوق کنون جانب رسول الله

اقول و اشهد ان لا اله الا الله

محمد است رسول و علی ولی الله

تمام شد.

10/12/1386 تهران

حمیدرضا رضائیان

التماس دعا



 

 

 

 

 

 

قاصد در شهادت مسلم

میرسم از کوفه ای یاران به صد افغان و شین

نامه آوردم ز نزد کوفیان بهر حسین

ای مسلمانان سرای آل پیغمبر کجاست

منزل مسند نشین شاه با افسر کجاست

............... بلا فاصله ..................

السلام ای سرور اهل یقین

السلام ای پیشوای مومنین

نامه دارم از تمام کوفیان

بهر تو ای خسرو لب تشنگان

بود این نامه از اعیان طاهر

بود این از حبیب بن مظاهر

دیگر این نامه از مختار باشد

که بهرت اشگ غم از دیده پاشد

بود این نامه دان از قول هانی

که دارد او خیال جان فشانی



 

 

 

نوشته اند همه کوفیان به صد امید

بیا به کوفه تو ای نور کردگار مجید

بیا به کوفه تو شاها به ما امامت کن

چه بهر گم شدگان خلق را دلالت کن

شوم فدای تو ای لنگر زمین وزمان

به اهل کوفه مبر یا حسین چنین تو گمان

که اهل کوفه همه منتظر برای تواند

همه نحیف و دل آزرده از برای تواند

بدیدم دشتی ای اقا عیان است

ببینم نعشی اندر خون شناور

جوانی دست و پا گلنار باشد

جوانی بینم اندر خون طپان است

ببینم طفلی اندر خون شناور

شهی بینم که مقتول سنین است

جواب نامه را فرما دگر چیست

نویس آقا جواب نامه ها را

نویس آقا ز غم زار و ملولم

اگر به کوفه نیائی کنون تو ای سرور

شکایتت بنما ئیم به نزد پیغمبر

که ای جناب به کوفه بیا امامت کن

بیا به کوفه به ما گمرهان دلالت کن



*********

خطاب من به شما کوفیان ز پیر و جوان

که آمده است کنون نایب امام جهان

بیاورید کنون گوسفند قربانی

ایا جماعت کوفی ز منزل هانی

تمام شد التماس دعا

تهران



 

 

 

 

پسر هانی در شهادت مسلم

ای وای من یتیم شدم وا مصیبتا

از جور ظلم کوفیان دغا وا مصیبتا

ز درد بی پدری میزنم به سینه و سر

برس بداد من ای مسلم خجسته سیر

شوم فدای تو آقا مگر نمیدانی

شهید راه تو گردید باب من هانی

تمام شد حمید رضا رضائیان

تهران 1386









مسلم بن عوسجه در شهادت مسلم

سلام علیک ای محیط کرم

سخای تو امر عطای توام

مرامادراول به مهرتو زاد

پدرمسلمم نام نیکو نهاد

به دست تو من دست بیعت دهم

به خاک درت روی طاعت نهم

فدای تو ای نامدار حجاز

به نام آوران عراقی مناز

که گردیده امشب ظهور فساد

ز دجال این عصر ابن زیاد

سخن گستران شد ز قول یزید

گهی میدهد وعده گاهی وعید

به دور همان چاه وارون قیر

ز یاران تو بود جمعی کثیر



 

 

 

 

به دور همان زاده زانیه

ترا دوستان شب ماضیه

بیان کرد آن رو سیاه عنید

حدیث امامت به شان یزید

جمعیتی که قابل جنگ و جهاد نیست

شایسته ستیزه ابن زیاد نیست

جز آنکه جان نثار تو و چاکر توایم

دیگر به قول هیچ کس اعتبار نیست

آقا بلی بیا به جماعت نماز کن

روی نیاز خویش تو با بی نیاز کن

تمام شد

غلام رضا رضائیان

14.12.1386



شریح قاضی در شهادت مسلم

سلام من به تو ای برگزیده اغیار

مرا برای چه کردی به نزد خود احضار

مخور غم بهر طفلان جگر ریش

نی ام بیگانه هستم بهتر از خویش

به طفلان تو نوکر وار باشم

به ایشان روز شب غمخوار باشم

مخور غصه ایا محنت قرینه

فرستم طفلهایت در مدینه

روان گردید آقا زادگانم

بسوی خانه ای روح روانم



 

 

 

 

 

 

بیائید ای دو طفل بی پرستار

که هستید بهر با با چشم خونبار

بخوابید ای دو طفلان بی بهانه

که هستید بهر با با در ترانه

کیستی اندر پس در ای جوان

این چنین داری به دل آه و فغان

بفرما جان آقا سوی خانه

که داری بهر طفلانت بهانه

تمام شد غلامرضا رضائیان



 

 

 

 

پسر طوعه در شهادت مسلم

ایا مادر که باشد خانه ما

فروزان گشته این کاشانه ما

به عصائی که باشدم در دست

من نیارم به عهد خوسش شکست

کنم کاری به روز مسلم زار

امیر کوفه را سازم خبر دار

ایا مادر تو مسلم را برون کن

دلت را از غم و غصه فزون کن



 

 

 

 

.... .... .... ..........

معقل ای چاکر عبید الله

هستم از مسلم عقیل آگاه

خانه ما از او گلستان است

به تو گفتم اگر چه مهمان است

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 15:41 توسط عرفان زارع و عبدلحسین امینی | نظر بدهید

درباره وبلاگ

سلام من عرفان زارع هستم 14سالمه من عشق تعزیه هستم در وبلاگ نظر یادتون نره

منوی اصلی

صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
">پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ

آرشیو مطالب

مهر ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲

پیوندها

تعزیه چم
تعزیه سرا دانلود
استودیو سیما فیلم
استودیو عسکری
یاران تعزیه
تعزیه خوانان جوان

Powered By
BLOGFA.COM


برچسب‌ها: تعزیه, اصفهان, محرم, صفری
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:13  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

مجلس حضرت ابالفضل (ع)- نسخه ساری(رضوانی)

ابالفضل در مجلس ابالفضل

شد شام ظلمت از حبش و زنگ آشکار بهر کشیک خیمه علم سازم استوار
به به عجب شبی است شب آخر وداع فردا شود ز خون من این دشت لاله زار
کو قاصدی که مژده به ام البنین دهد که ای پیر خسته دیده بر آور ز انتظار
سی ساله مه جوان تو فردا شود شهید سی ماه شکر حق کن و سی روز روزه دار هم
باد صبا برو به نجف گو به باب من فردا رسند خدمتت هفتاد و دو جان نثار
-------------------------------
بعد از امام
ای آفتاب برج جلال پیمبری
در جاه و رتبه عرش خدا را تو زیوری
عباس کیست و چیست که خوانی برادرت
باشم به بارگاه جلال تو نوکری
بستم کمر به یاری و جانبازیت شها صد جان من تصدق چون تو برادری
دشمن اگر هزار و یا صد هزار بیش داری چو ذوالفقار و نداری مکدری
فرمان هر آنچه هست مرا امر ده کنون
فرمان برم از اینکه تو مولا و سروری
-------------------------------
ای خاک در تو تاج فرقم سایم من را چه حَدم حضور بخشی جایم
البته تو شاهی و بنده خانزاد در شاهم تو نیر اعظمی و من هروایم
تو سروری و منم غلام درگاه
ای سید وسردار و شه والایم
-------------------------------
برپا بلی فتنه ز ابطال شود
دانم که جسد ها همه پامال شود
گر صلح کنیم نمی شود زین والله لا حول ولا قوه الا بالله
-------------------------------
کجایی یا علی ای شیر حق حلال مشکل ها
بیا در کربلا بگشا گره از عقده دل ها
یا علی ای شیر قرب کردگار
از نجف دست یداللهی برآر
سوز اعدا را ز برق ذوالفقار
کرده اعدا تنگ بر ما روزگار
گرچه ناید خواب بر چشم ترم لیک خوابم به امر شاه تاجدار
ایا زینب نگر چشم پر آبم
بینداز از وفا تو رختخوابم
که آسایش کنم زینب زمانی
که از بهر حسین بی صبر و تابم
-------------------------------
بعد از زینب
امشب از چشمم پریده خواب و وز دل رفته تاب
شوق بزم دوست افکنده به قلبم اضطراب
یک دمی سر بر سر بالین نهم شاید روم این دل بیدار و چشم نیم مست من بخواب
-------------------------------
بعد از گفتگو امام و زینب

چرا نمی رود به خواب دو چشم اشکبار من شب است و شب شده برون عنان و اختیار من
صبا تو می بری خبر به شهر من دیار من بگو تو مادر مرا مباش و انتظار من
حریم شاه دین همه به اضطراب و واهمه سکینه زار و فاطمه حریم شهریار من
به سرکشی روم برون به اهل بیت دل ز خون خوش است و سرکشی کنم زنان شهریار من –عیال داغدارمن
تیغ ببندم از نیام سپر به کتف من عیان ز خیمه پا نهم برون روم که سرکشی کنم
زنان شهریار من عیال داغدار من کشیک خیمه با من است حسین برادرمن است
ببین چه شور و شیون است روم که سرکشی کنم زنان داغدارمن عیال شهریار من
-------------------------------
حسین زار و نازنین نهاده سر به خواب و بین عزیز فاطمه غمین برادر فگار من توصاحب اختیارمن
-------------------------------
علی فدای کاکُلت فدای تار سُنبلت عمو کِشد قراولت جوان با وقار من
-------------------------------
سکینه ام ز تاب شد ز تشنگی کباب و شد عمو ز خجلت آب و شد تو دختر فگار من
به قاسمم چه ها شود عروسیش عزا شود سرش به نیزه ها رود عزیز آن برادرم
-------------------------------
علی اصغر صغیر ز مادرش نخورده شیر گلوی او نشان تیر صغیر گلعذار من
-------------------------------
سلام بر تو زینبم چه با وفایی زینبم چه با صفایی زینبم تو سوی شام می روی تو خواهر فگارمن
-------------------------------
کجایی یا علی بیا به کربلا گذر نما به سرکشی ما بیا تو باب نامدار من 2بار
بخوابم اندر این گذر مگر امیر حیدر باب شبیر و هم شبر پدر رسد به داد من 2 بار
-------------------------------
بعد از علی ع
من نمی دانم چه باشد این صدا این سیاهی کیست پشت خیمه گاه
خیزم از جا برکشم تیغ دو دم تاببینم کیست در پشت حرم
ای سیاهی کیستی هوشیار باش بیشه شیر آمدی بیدار باش
ای سیاهی چیست کارت این مکان خوابگاه شیر را کردی میان
دور شو آمد رگ هاشم بجوش نصف شب اینجا چرا داری خروش
دور شو منما به من چون و چرا من کشم امشب کشیک خیمه ها
سرور اقلیم سرمستان منم میر میدان زبر دستان منم
هرکه خواهد شیر بیند در شکار رو کند در بیشه شیران گذار
-------------------------------
پنجه من پنجة شیر خداست بازوی من بازوی خیبر گشاست
نام من عباس شیر افکن بود شیر در میدان شکار من بود
ابلق خورم پر روح الامین زیر ظلش قپه عرش برین
برق تیغم گر کنم آتشفشان سوزد از یک شعله ذرات جهان
نام تیغ جان ستانم ذوالفقار جان ستانی ها کند در کار زار
چون که ما باشیم غریب کربلا مانده ایم در دام اندوه و بلا
نور حق سلطان ماه مشرقین خفته اندر بستر راحت حسین
اهل بیتش سر به زانوی غمند امشب آسوده به خواب راحتند
-------------------------------
که باشی از حجیر آسا سیاهی
-------------------------------
که باشی ای شه بی مثل و مانند
-------------------------------
بترس از برق شمشیرم میا پیش
-------------------------------
عجب فرزانه مردی و دلیری
-------------------------------
اگر از دشمنانی زود و بگذر
-------------------------------
سرت را بر کَنم از ضرب سمسام
-------------------------------
سبب زین آفرین برگو سراسر
-------------------------------
چه می دانی که من دارم برادر
-------------------------------
صدایت آشنا آید به گوشم
-------------------------------
چرا سر گشته ای در این بیابان
-------------------------------
بگو از نامشان ای با صلابت
-------------------------------
بگو نام جوانت ای خوش انفاس
-------------------------------
کدام عباس برگو نور عین است
-------------------------------
مگر تو مادر و خواهر نداری
-------------------------------
مگر تو پادشاه عالمینی
-------------------------------
بلی من زر خرید شاه دینم
-------------------------------
بابا السلام بابا السلام وای وای وای
خوش آمدی و سلام علیک ای بابا قدم به دیده ما بر نهاده ای ز وفا
عجب عجب تو پدر یاد بی کسان کردی جب غریب نوازی به جای آوردی
-------------------------------
ای پدر بنشین حکایت سر کنم شکوه دست قوم بد اختر کنم
چون شدیم وارد به دشت کربلا دور ما بگرفته اند هر سو سپاه
آب را اول ببستند روی ما از عطش غش کردند این اطفال ما
یا علی بر خلق عالم ناظری وقت جان دادن به بالین حاضری
هر که در تنگی علی گوید پدر دست او بگرفته ای در هر گذر
هر کسی را کاری افتد مشکلی یا علی گوید به آواز جلی
حل آن مشکل به وی آسان شود قلب زارش خرم و شادان شود
ما که اولاد شمائیم یاعلی بستة بند بلائیم یا علی
از نجف تا کربلا ره دور نیست نامدن بهر شما منظور چیست
-------------------------------
کجا بودی پدر در این شب تار
-------------------------------
چرا بابا قد سروت کمان است
-------------------------------
چرا بابا زنی بر سینه و سر
-------------------------------
چرا بابا شدی در تاب و در تب
-------------------------------
چرا داری به کیوان آه وفریاد
-------------------------------
چه داری در نقاب ای بی قرینه
-------------------------------
چه فرمایش به عباس هست وای بابا
-------------------------------
بحال دلم نیست آگه کسی که شوری به سر دارم امشب بسی
به درد دلم نیست خبر دار کس حکایت به شمشیر دارم ز بس
در اول به تائید پروردگار بیا ای مرا ثانی ذوالفقار
ای یار کار زار من ای تیغ آبدار شمشیر شیر حمله و صمصام آبدار
شد سالها بسی که غنودی تو در غلاف چون اژدها بر آور دمی سر برون ز غار
هی جوهرت ستودم هی دادمت صفا هی زنگ برگرفتی و بگرفتمت غبار
امروز روز یاری و هنگام یاوری است ای تیغ میخ اره بلای اجل ببار
بازو ز من هنر ز من حملات کین ز من برش ز تو شرر ز تو هنگام کار و زار
تو مار مغز خواری و من میر نغز جنگ این لشکر پیاپی و آن قوم بی شمار
بر فرق پر دلان چو نمایم من آشنا از صدر زین ز زین به زمین آوری گذار
من غرش و شجاعتم از ارث حیدری تو بُرش و صلابتت از ارث ذوالفقار
هی من بغرّم وتو بِبُر دست و پا و سر هی من بدرّم وتو بخور خون زهر کنار
من بر درم صفوف مخالف چه نره شیر تو پروری ز مغز دلیران نابکار

تو تشنه ای به خون و من تشنه ام به آب هم خون خصم ممکن و هم آب خوشگوار
من خون خصم می دهمت شرط اینکه تو بُری صف عدو که رسم من به آبشار
شما ای دوستان بی واهمه بر حسین صلوات بفرستید همه
-------------------------------
تیغا حمیتی که نگویند دشمنان مانده حسین بی کس و تنها در این میان
تیغا همیتی بنما بر جوانی ام مگذار مادرم شود از هجر من فگار
تیغا همیتی که نشستند تشنگان نوباوه حسین علی شاه تاجدار
تیغا زنان و اهل حرم جمله تشنه اند زینب سکینه فاطمه لیلا به حال زار
سستی مکن مبادا دو بازوی من ز کین مقطوع از یمین شود و قطع از یسار
سستی مکن مبادا که لیلا شود غمین زینب سرشکسته شود بر شتر سوار
سستی مکن مبادا که رضوانی از غمت بارد گوهر ز دیده همی بر صف عذار
رضوانی عرض می کند که ای ساقی حرم طفلان برای آب بوَند چشم انتظار
به فرمان پدر امشب بخوابم که فردا شب یقین مهمان بابم
-------------------------------
آه دیگر ناله طفلان کجاست این چه محشر در زمین کربلاست
می کنم از بهر طفلان جستجو از برای آب رفته آبرو
ای سکینه ای رقیه ای رباب در کجا هستید جانم شد کباب
-------------------------------
مرگ به عباس باشد خوش گوار ای سکینه سر ز خاک غم برآر
یا شود فردا دو بازویم جدا یا بیارم آب و از بهر شما
رو سر بالین اکبر آب هست آب از بهر دل بی تاب هست
-------------------------------
تکبیر از کجاست کدامین دلاور است بی شک صدای نوخط و ناکام اکبر است
او رفته در فرات و گمانم برای آب بندم بروی خویش در این نیمه شب نقاب
بندم نقاب تا که بگیرم سر رهش بینم چگونه هست دلیری و جرأتش
خوش تو عباس که از راه شتابی بشتاب امتحان از علی اکبر بنما زیر نقاب
باز اندر نظرم قد سنوبر آمد که به یادم قد سرو علی اکبر آمد
وه چه اکبر قدش افکنده ز پا طوبی را نور بخشیده رُخش مهر جهان آرا را
کرده مجنون ز غم فرقت خود لیلا را گیسویش کرده سیه پوش شب یلدا را
دید شهزاده چو بس یاری شاهنشه دین پی تعظیم ادب آمد و بوسید زمین
گفت ای داد شرف فرش تو بر عرش برین خادم بارگهت حضرت جبریل امین
من که در سایه ات از مهر شعاع آمده ام روزم آخر شد و از بهر وداع آمده ام
شه دین وقتی که بر قامت او کرد نگاه گفت لا حول ولا قوه الا بالله
شاه فرمود دلم خوش و خیالی دارد در گلستان اِرم تازه نهالی دارد
شب ز ابروی رُخت بَدر هلالی دارد روز را مثل تو خورشید مثالی دارد
گر زتو یک نفس ای روح روان دور شوم همچو یعقوب ز هجر تو پسر کور شوم
برای یوسف گمگشته هر طرف جویم صدا برآر ایا نوجوان مه رویم
-------------------------------
ای جان علی جان
قربان زور و بازویت ای نور هر دو عین بی شک شجاعت است تو را ارث از حسین
اگر ناتوانی بگو یاعلی
-------------------------------
ایا عباس در این تل بلندی می نشین جنگ علی اکبر تماشا کن
جوانمردی ببین غیرت نگر همت ببین صولت تماشا کن
علی اکبر علی را زنده کردی چشم بالا کن مثال مار پیچیده نظر برقلب اعدا کن
اگر یک مو شود کم از سر اکبر در این میدان جواب ام لیلا را چه گویی فکر فردا کن
یک حمله می کنم به علی اکبر جوان بینم که می شناسدم آن سرو بوستان
اگر خسته جانی بگو یاعلی
-------------------------------
سیاهی یک دمی پا را نگهدار ببینم کیستی در این شب تار

-------------------------------

جوان نازنین دل می خراشی تو طوطی از گلستانِ که باشی

-------------------------------

به حکم کی بگو ای مهر رخشان سوی شط آمدی در این بیابان

-------------------------------

سران کوفه را سازم خبردار نشان تیر سازندت به یکبار

-------------------------------

به ازرق حکم سازم از ره کین که بر باید تو را از خانه زین

-------------------------------

به ابن سعد سازم یک اشاره کند جسم تو را صد پاره پاره

-------------------------------

بگویم شمر آید در بر تو نهد داغت به قلب مادر تو

-------------------------------

عمویت کیست ای مهر جهانگیر که ترسانی مرا از چنگ آن شیر

-------------------------------

ندارد سود نزدم گفتگویت نترسم از تو و نی از عمویت

-------------------------------

عمویت هستم ای نور دو چشمان مکن خوف ای پسر جانم به قربان

-------------------------------

بیا به همره من ای علی اکبر زار که تا به خیمه رویم این زمان به حال فگار

شکرلله علی اکبر به سلامت آمد آب آورده وبا حیدری صولت آمد

مژده ای اهل حرم جمله ز پیر و برنا آب آورده علی اکبر فرخنده لقا

مادر اصغر بی شیر بیا آب ببر آب از بهر علی اصغر بی تاب ببر

-------------------------------

در خواب دلم نموده وسواس گویا که کسی برد نام عباس

خدایا چه صدا بود ندا بود ویا باد صبا بود یقین جانب مابود

ز جا خیز تو عباس ببین شور و فغان چیست ببین نعره زنان کیست در این تاری شب غلغله افکند

زمین تا به سماوات دگر طیّ حجابات ز لوح و قلم و کرسی و تا عرش معظم همه پر شور و فغان است

نمی دانم صدای کیست در ذکر من است امشب به پشت خیمه گاه شاه دین در شیون است امشب

گهی طبال را گوید بزن طبل یورش اکنون گهی سردار را گوید جهان کام من است امشب

اگر او دوست باشد چیست پشت خیمه کار او اگر دشمن بود آتش فروزان می کنم امشب

اگر دشمن بود او را به یک سیلی ادب سازم اگر که دوست باشد جان به قربان می کنم امشب

اگراو شمر باشد خون ها این دشت می ریزد گمان دارم ببُرد سر ز جسم قاسم و اکبر

مسلح خویش را سازم من از آلات رزمیه به حول قوه باری شکست آرم به این لشکر

کمر را تنگ می بندم به عزم جنگ می بندم به عالم شاد و خرسندم که باشم زاده حیدر

دو صد صلوات بر روی محمد جمله بفرستید چنین سمسام شد موجود از الطاف پیغمبر

-------------------------------

حمد و سپاس داور معبود ذوالجلال قَیوم لایَنامُ خداوند بی مثال

دانای آشکار و نهان فرد بی مثال حی احد الهُ الصَمد لَم یَلد جلال

لَم یولدی صفات ولا کفواً لا جمال شیپور و طبل را بنوازید اتصال

-------------------------------

نعت و ثنابه آینه حق نمای کل محمود و احمد است محمد شه رسل

زان پس به پیشوای امم هادی السبل باغ وجود را ز ازل بهترین گل

یعنی علی که نور خدا را رخش جمال شیپور و طبل را بنوازید اتصال

ای جوشنی چه گلشن ایمان به روشنی داوود اگر به معجزه ات ساخت جوشنی

امروز ای زره تو به من حافظ تنی از تیر وتیغ و نیزه و ناجح به ایمنی

تا چون پلنک حمله کنم در صف جدال طبل و نقاره را بنوازید اتصال

-------------------------------

بندم کمر به یاری سلطان بی معین کِش نه فلک سرادق و یک بنده کمین

یارش خدا حبیب نبی خصم مشرکین بی مونس و وحید و گرفتار و دل غمین

یعنی حسین معدن حسن و دگر کمال طبل و نقاره را بنوازید اتصال

-------------------------------

ای مفخر فلک فر فولاد زر نگار عکسی شد از حباب تو از چرخ کج مدار

خواهم ز ضرب نیزه و شمشیر آبدار از بهر حفظ سر به سر من کنی قرار

تا چون نهنگ غوطه خورم در یم قتال شیپور .............

-------------------------------

ای تیغ تیز مصری و ثانی ذوالفقار دستم ز دست دست خدا هست یادگار

موسی منم عصا تو در این مصر روزگار اژدر صفت بس آیت حق ساز آشکار

زین قطبیان سرکش و آن فرقه ضلال شیپور .......

-------------------------------

کیلی سپهر چه گنبد دوار واژگون از جلد کرک هند وفا گشت رهنمون

هنگامه طعان و ضراب سپاه دون گردم چه غوطه ور به مجار عمیق خون

حفظم ز تیغ و نیزه کن از قوم بد سگال طبل و نقاره ...............

-------------------------------

ای رُمح سینه سوز من ای نیزه نَجند برماه خور ز نوک تو در رزمگه گزند

گردان نامدار و دلیران ارجمند باید کنی به معرکه بر آسمان بلند

چون طائر معلق برکَنده پرّ و بال طبل و نقاره..........

-------------------------------

حاضر کنید در برم آن برق وش بُراق تن ناز و رهنمود و جهانگرد و سیم ساق

در جست و خیز و پیچ و خم روز کینه تاق زیبد ز چرخ انجم و ماه خورش یراق

گاه عروج ماست به معراج لا مکان طبل و نقاره ............

-------------------------------

جبرئیل عقل و رفرف فکر و خیال من شد موعد عروج به اوج وصال من

معراج من معارک جنگ و جدال من سربار بس گران و دو بالم وبال من

باید دهم به معرکه جان و سر و دوبال طبل ونقاره ........

-------------------------------

ای تیز تک عقاب سبک خیز خوش عنان وهمت چه سیر صاعقه بر هفت آسمان

رفرف حمیتی به دو گامی مرا رسان احمد صفت به عرصه معراج لامکان

تا بُگسلم ز ناقه هستی خود عقال طبل و نقاره .............

-------------------------------

ای صدیقی تو مرا مونس جانی سر و جان روح و روانی

تویی آن مرکب رهوار نیکو روی نیکو خوی جهان پوی

هنرمند و دل زنده و فرخ فر و صَرصَر تک و فولاد رگ و خوش روش و دلکش و کچک سر

و سیمین سم و طاووس دُم و پهن سُرین و نمکی چشم و سهی گردن ومَه جبهه

وسیار جبین وفلکی صورت و خوش هیبت و خوش فطرت ورقاص و سخن فهم

وخرامنده و زیبنده وچالاک و ظفر رویت و آهو صفت ونیک لقایی

بروش برق براتی به دوش کبک خراتی رصّع دم ویالی و مقّوس پر و بالی

بادپا اسب من ای توسن آهو خط خال وی گلاوی سر از طرّة حُورت دم و یال

گرمسیری مگر آموختی از وادی خصم کین چنین نعل در آتش بودت برق مثال

بدان ای اسب به پشت تو سوار است پسر شیرخدا میر هدی حضرت عباس

بباید گذری تا ز فرات آب رسانم به در و درگه سلطان غریبان

-------------------------------

یَوم حسین لیله اسرار احمدی در قدر و جاه منزله در حکم واحدی

آن علم و این عمل به مقامات سرمدی مَلزوم و لازمند حسین و محمدی

رضوانیا ز شبه بیرون آی زین جناب طبل ونقاره .......

-------------------------------

ای آنکه تیره شب به خیامی شدی روان نامت و چه و حکایتی خود را نما بیان

شیطان صفت به وسوسه بگشوده ای زبان در بارگاه قدس ربوبیّتی خصال

طبل و نقاره ..............

-------------------------------

ای چشم سفید کافر نام سیاه در خیمه چرا آمده ای زین بی گاه

شیطان به کجا و آدم باغ بهشت لاحول ولا قوه الا بالله

-------------------------------

علیکم بر تو بادا ای سیاهی اندر این محضر برای چیست در شب آمدی برگو ز خیر و شر

-------------------------------

ایا ظالم به باطن گرگ و در ظاهر به جلد میش مگو خویشم بیا پیشم بکن اظهار عرض خویش

-------------------------------

ز کار شب رَوی هایت بدان ای شمر حیرانم بود مکر و بود حیله بود تزویر میدانم

-------------------------------

چه عرضی هست بر من خولی و بن سعد و ازرق را چه مطلب باشد ایشان را به عباس ای جفا کارا

-------------------------------

زبان بر بند ای ظالم معاذالله معاذالله نمی شاید از این مطلب برو گمشو در این ماوا

-------------------------------

عزیز فاطمه داده مرا منصب علمداری خدا داند که دارم افتخار از این سپهداری

-------------------------------

اگر دنیا و مافیها همه گردد زر و زیور نمی ارزد همه عالم به یک موی علی اکبر

-------------------------------

زبان بربند ای ظالم چنین کاری چرا باشد برادر از برادر کی چنین روزی جدا باشد

-------------------------------

حسین بابش علی جدش محمد نور ایمان است به پیش مادر او مادر من از کنیزان است

-------------------------------

نترسم خواهرم زینب اسیر و در به در گردد رضایم بر سر نعشم نشیند نوحه گر گردد

-------------------------------

اگر اذن جهادم از شه والاتبار آید به تومعلوم می کردم ز یک گل کی بهار آید

-------------------------------

اگر امدادت ای ظالم ز چین و ماسلف آید علی با ذوالفقار دُلدل از خاک نجف آید

-------------------------------

ای شمر بدان تاکه به تن جان دارم از بهر نثار ره جانان دارم

بدنام مکن نزد نکونامانم من همسر و هم چشم فراوان دارم

این نامه به کار من نمی آید شمر فرمان حسین است به سر و جان دارم

-------------------------------

رو سیه برگو چه دانی رتبه هابیل را می دهی هر دم تو بر من نسبت قابیل را

هیچ بر گوشت نخورده آیه ذبح عظیم رو تو در قرآن نظر کن سوره تنزیل را

بر صداق مادرش خلاق عالم عقد بست کوثر و شط و فرات و سلسبیل نیل را


برچسب‌ها: نسخه تعزیه, نرماشیر, ایران, خوانسار
+ نوشته شده در  جمعه دهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 13:19  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

نسخه تعزیه علی اکبر

بسم الله الرحمن الرحيم

اين چه بانگيست بگوش من ناشايدامدايندل غمزده اقبال برامدادامد چنداندر قفس اي مرغ دل ازغم نامژده ي طايربسته که صيادامداي عروس چمن حسن رخ ازنازمپوش حجله ي عيش بيار اي که دامادامد

السلام اي گهر لعل بد خشان نبي

موسم عاشقي وشيوه ي استادامد

? چوقصابان بزن دامن به بالا
? پدرجان مطلبي دارم به پايت

? چواسماعيل ببنددست وپايم
? حديثي ازخليل الله دارم

?? بگيراين خنجرواين حنجرمن
? توهستي چون خليل الله ثاني

?? ببندازمرحمت چشم ترمن
? بوداينجامنامن ذ بيهم

?? مرابنمافداي شيعيانت
? مگرلايق به قرباني نيَم من

?? مرادورحيم خودبگردان
? مگرمن بهترم ازعمم عباس


? بکن پس سوي ميدانم روانه


--------------------------------------------------------------------------------

وقت ان امده بابا که به دور تو بگردم

وقت ان امده بابا که دهي اذن نبردم


--------------------------------------------------------------------------------

وقت امده باباکه دهي اذن نبروم

درحجله گه گورتونمايي کفنم را


--------------------------------------------------------------------------------

اي شاه خلاص ازغم ورنج مهنم کن

بادستبا دست خوداي بابا توبفرما کفنم را


--------------------------------------------------------------------------------

ايواي براحوال کسي کزنظرافتد

بيچاره جواني که زچشم پدرافتد

ديگربه چه کارايدواين اسلحه ي جنگ

گفتم که يقين روزجدل کاروکرافتد

بي اسلحه اين دم بروم جانب ميدان

تانام من ازصفحه ي ايم وبروفتد

? بدن بي سرم ان غمزده درخون بيند
? نيست اي جان پدربردل من صبروقرار

? گوببنددبه کفن خون من تازه جوان
? وقت بگذشت پدردست من ودامن تو

? غم بي ياري توازغم اوبيشتراست
? چه وصيت پسرت شوق شهادت دارد


--------------------------------------------------------------------------------

رضابرمرگ اکبرگشته بابم

براي ام ليلا کبابم

خداوندابه صبري به ليلا

که بخشداذن ميدان اکبرش را

براي مشاهده کامل متن به ادامه مطلب برويد

--------------------------------------------------------------------------------

ازخيمه گه بيرون بياباچشم ترليلا

اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

بلافاصله

ارام جانت مي رودسوي سفرليلا

اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

صغرا اگر پرسد ز تو از دوري اکبر بر گو به ان متحم خود پيش مرگ ان پدر خود پيش مرگ ان پدر شد بي پسر ليلا

مادربياسيرم ببين وقت جدايي شد

اکبرفدايي شد اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

شيري که دادي ازوفاشيري که دادي ازجفا

مادرحلالم کن ترک وصالم کن مرده خيالم کن

شب هانخفتي تاسحر شب هانخفتي تاسح

ازبهرمن ليلا اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

بلافاصله

ليلا درازخيمه که عمرت سرامده

اکبر پي وداع برمادرامده

بياليلاي دل خسته علي بارسفربسته

چه مرغي بال وپربسته بنال ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

نمي دانم حلالم کرده اي مادر نميدانم حلالم کرده دراين صفر يا نه

زاکبرکرده اي يکبارگي قطع نظريانه

ندانم دررکاب زادهي ي زهرادراين صحرا

تواني کردقرباني چو اکبريک پسر يانه

هاي عزيز دلم مادر خوش ان روزي که در خانه چه کردي مادر زدي بر زلف من شانه

مادر شود اين چرخ ويرانه بنال مادر ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

مادر به کربلا بنگر شور و مهشر است ارم به بيش تو اه چو زلفين اکبر است مادر زحمت بکش ز خيمه بارون ارميده

بيوه (2)بابم غريب و بي کس و بي يار و ياور است

علي اکبر دراين سامان عجب خاکي به پاکردي

زرفتن مادرپيرت خبرکردي

الا اي هاجر ثاني علي را کن تو قرباني مادر به راه حي سبحاني بنال مادر ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

مادر مادر دليل به باب غريبم نظاره کن تنها ميان لشکر کفار تو چاره کن باقي نظر کند به يقين گاه بر يسار از بهر

جنگ اکبر خود را اشاره کن

مادر جان مدينه با دو سر شادي چه کردي مادر بقريدي رخت دامادي مادر کفن شد خلعت شادي بنال مادر ولي اهسته

اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

مادر مکن ز پشت سرم اه و ناله وزاري مگر خبر ز حسين شاه کم سپاه نداري شود چه روز قيامت مگر تو چشم شفايت

به نزر فاطمه و محشر سياه نداري

هاي عزيز دلم مادر چو گردم گشته از خنجر مادر بيا سر نعشم مکن گيسو مزن بر سر بنال مادر ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

صداازخيمه گه بيرون ايدامان دادازجدايي

صداي مادرم ياخواهرايدامان دادازجدايي


--------------------------------------------------------------------------------

مادربروليلامکن همدردوپيدا غريبيم جان مادر دم ديگرکه نعشم بي سرايدامان دادازجدايي مادر مدينه يادم اوردي غمم بر سينه جادادي الا اي چرخ بر گردي مادربيا زقطع نظرکن رفيقانم چوديدي يادمن کن امان دادازجدايي


--------------------------------------------------------------------------------

مادر مادرمادرليلا مادر(2)

مادرمادربه خدامن اکبرم مادر(2)


--------------------------------------------------------------------------------

مادرجان چرابرسيه کردي تومادر هنوزاي دل غميده زنده است واکبرنرفتم من به ميدان خاطرتو ولي دارد حکايت اکبرتومادرجان حسين دراين بيابان گشته گرددتن پاگش به خون اغشته گرددزيک سومادرقاسم بيايد براي قاسمش گيسو گشايد ز يک سو مادر عباس مظهر کند گريه بر حال ان دلاورمادرجان زيک سوفاطمه باچشم گريان بگويداي حسينم اي حسين جان اگرزهرابپرسدازتوليلا چرااکبرنشدمقتول عداجواب فاطمه اي جان مادرچه خواهي گفت تودرفرداي محشرمگر او از حسينش بود و بهتر ويا از قاسم و عباس و جعفر جواب فاطمه اي جان مادرچه خواهي گفت تودرفرداي محشر


--------------------------------------------------------------------------------

پس از قتل حسين ان قوم بي دينمادر زنند اتش تمام خيمه از کين تو هم اي مادر من خوار و گرديد اسير کوچه و بازار و گرديد

روم ديگرنمي بيني تورويم

زني ازفرقتم برسينه وسر

خدا حافظ که ما رفتيم و رفتيم غربيم جان مادر دعايي بر شما گفتيم و رفتيم


--------------------------------------------------------------------------------

اي شه بار گاه عز و جلال هم رکاب تو نصرت و اقبال جز لباس شهادت اي سرور نبرازد به قامت اکبر

اگربارگران بوديم ورفتيم

اگرنامهربان بوديم ورفتيم

شماباخنمان خوبمانيد

که مابي خانمان بوديم ورفتيم

-------------------------------- ------------------------------------------------------------------------

اي مبارک کفن خلعت بار کبري اي که هستي به من تازه جوان عزرائيل هاي که من تازه جوانم به دلم مرده فسول هاي اي که نشينم من دل خون به بر تازه عروس هاي علي اکبر از دل بر اور خروش بنال و کفن بر تن خود بپوش ندارند ندارند دگر طاقت کس از مرد و زن که بر پيکر من بپوشند کفن الا اي کفن اي کفن(2)زماني يکن گريه به حالم علي اکبر از دل بر اور خروش( بنال و کفن بر تن بپوش (2)) پدر جان چرا ديده بر بسته اي بابا بابا چرا شيشه ي صبر بشکسته اي بقربان تو نور چشمم بمن گو مبارک تورا اين کفن

هاي علي اکبر از دل بر اور خروش بنال و کفن بر تن بپوش دريغا که صغرا ندارد خبر کفن پوش گشتم روم بر سفر


--------------------------------------------------------------------------------

که وامصيبت سکينه امد

فغان که باب مدينه امد


--------------------------------------------------------------------------------

کفن نباشدقباي شاديست

زمان عيش است نه نامرادي


--------------------------------------------------------------------------------

تومي پرستي که شاه معراج

خودازغلامي نمايداخراج

? توخواستي ابومسوزان جانم
? سکينه کمترفغان وزاري

? بحق قران مکن توفغان
? تنم توانابسي ندارد

? بياتوخواهربروبه خيمه
? روم به جنت چه قال وقيل است

? کجامراميل سوي دياراست
? روم که اب اورم برايت

فردي با سکينه


--------------------------------------------------------------------------------

مسلمانان دلم يادوطن کرد

نمي دانم وطن کي يادمن کرد

اه وطن من غير يک خواهر ندارم سکينه رو قلمداني بياور


--------------------------------------------------------------------------------

هامي نويسم نامه اي باسوزسينه

اي براي خواهرم اندرمدينه

خداي من مينويسم نامه اي با اشتياقم

الفراق قلفراق قلفراق

السلام خواهر مهرت رسيد السلام اي بي نواي بي تبي خواهر جان اي علي سه سالو با ماه و روز من گوشو کن خواهر غم جان سوز من روز اول چون رسيديم کربلا اب بستن کوفيان بر روي ما اخي خواهر گرفتم چون به کف انبر قلم را داد بي داد خواهر جان دست عباس ان عموي با وفا شد قلم اندر زمين کربلا حجله گاه قاسم گل بو و غم شد عزا اندر زمين کربلا خواهر جان قهر جان بازي براي شيهيان نوبت اکبر رسيده اين زمان اگر نميبينم دگر روي تورا کن حلالم خواهر نيکو لقا فدايت اي سکينه جان خواهر برو زودي بياور يک کبوتر


--------------------------------------------------------------------------------

هاي بيا بلبل گلزار ماتم اي کبوتر اي غريبان را تو محرم .کبوتر بر پر بال تو نازم .کبوتر بين به حال جان گدازم .کبوتر من غريبم ياورم باش انيس و مونس غم پرورم باش کبوتر يک نظر بنما به رويم اي بپر از کوچه ي دختر عمويم بگو افتاده ديگر زين علامت اي کبوتر عروسي من و تو در قيامت محله شان را کن تو پيدا بشين يک دم به بام خانه ي ما کبوتر در ان جا يک عليل زار و خسته واي به حسرت بر سر راهم نشسته بگو خواهر به غم گشتم گرفتار اي دريغ از راه دور و رنج بسيار داد بيداد اگر پرسد علي اکبر بي وفا شد واي چه گويي بي وفايي ش از قضا شد اگر پرسد علي اکبر کجا شد بگو خاکش زمين کربلا شد .کبوتر نيست گر مکس جايز ز پرواز و ز صغرا شاد و فايق


--------------------------------------------------------------------------------

عشق وگويدرودم شمشيروني عقل وگويدمادرد ايدزپيعشق وگويدسينه رابگشازتيرعقل وگويدمادرت گردداسير

لازم امددوچشمان ترکنميک وداعي باعلي اصغرکنماي سکينه خواهرغم پرورمدربرم اورعلي اصغرم


--------------------------------------------------------------------------------

اي برادرجان علي اصغرمدستهاي کوچکت کن گردنم زيرحلقومت ببوسم يااخا زانکه مي گرددهدف تيربلاعلي جانم لبت از تشنگي تبخال بسته واي دلت مثل دلم صد جا شکسته

واي امان هاي .اي خوش ان روزي که ما هم خانماني داشتيم در بر اهل و وطن قدر و مقامي داشتيم اي واي اي وا ي

اخراي دنيامگريک جورمروت درتونيست مادل پرحسرت وقلب کبابي داشتيم گربگويم ياري بابم نما

طفلي وياري نبايدازشما تاتواني گريه کن اي نورعين برغريبي هاي بابايم حسين اين طفل راپدرمن به تومي سپارمش چون اوصغيراست ومن دوست مي دارمش اگربه قيامت بي پاکياي اهل حرم خدانگهدار


--------------------------------------------------------------------------------

به ابن سعدبگوييدکه اي جفاگستر

طلب نموده توراشبه روي پيغمبر


--------------------------------------------------------------------------------

لشکر منم ان تازه جوان بلبل بستان امامت سمر باب کبارت که بود جد من ان ختمرو سالار احمد و محمود و محمد (اللهم صل الله محمد و اله محمد) قرض از قاب و قرم هان بگويم به شما فرقه ي فارق ز خدا باب رسول اين حسين است که از مکه به تندي به مهماني اش هر چيز که اندر حرمش قهتي اب است دل جمله کباب است شما را چه جواب است بر اين جان و جفا را *

اي گروه شرر (2)کينه بر ا بسي بر ا ز اهنگر و خير سرا بي سمر بي خبر از عدل و عدالت .همه بي دين و حماقت همه در جهل بقايت همه مشتاق زرارت همه اماده به غارت که به همراه ببرديد چنين خاري خفت *لشکر لشکر کنم اي لحظه نصيحت هر چه راه از سعادت که بگيرد ره وحدت گويمش مرز محبت که بيايد چند قدم پيش ز حمت که پزيريد ز من اي سپه کار سعادت به شما رهنمايي کنم از بهر ديارت والا به کفم تيغ شجاعت به تنم جوشن عزت به سرم خود شهامت به رگم خون امامت بشناسيد مرا جمله سراسر که منم شبه محمد *لشکر باز وازح تر بگويم اگر هم نشناسيد بگويم بشناسيد من ان سپت پيامبر گل گلزار علي ساقي کوثر و جگر گوشه ي زهراي متحر که مرا نام نهاد است شهنشاه شهيدان علي اکبر * لشگرداني امشب چه شبي است هوالله شب جانبازي اکبرشب دامادي قاسم شب قنداقه به خون گشتن اصغر پدرم والدميدان رودشادپس شما گوش دهيد لحظه اي برناله ي طفلان چه سکسينه چه رقيه چه علي اصغربي شيرودگرمادراووهمه ي زن ها دل افسرده دل پژمرده نمگي شغل خودبنمودند همي اه وفغان راکه علي اکبرم امده ام باشتاب تابرم اب سوي خيمه سرا


--------------------------------------------------------------------------------

خدايا برايش هجت تمام من رو سياه هاي بي الگناه

يا قاهر العدو ويا والي الولي يا مذهر العجائب مرتضا علي


--------------------------------------------------------------------------------

پدرسنگيني اهن مراخواهدنمودازار

زتاب تشنگي درجنگ دستم فتادازکار

اگرگرددميسرقطره ي ابي براي من

زيک حمله برون ارم دمارازلشگردشمن


--------------------------------------------------------------------------------

فلک خراب شوي بامنت چه اندرنظراست

لب پدرزلب من هنوزخشک تراست


--------------------------------------------------------------------------------

سيراب گشتم اي پدرمهربان من

گوياکه چشمه ابي شددردهان من


--------------------------------------------------------------------------------

دوباره رسم از پي کار و زار که از جان اعدا بر ارم دمار


--------------------------------------------------------------------------------

خدا حافظ ايا بار کبارم شما را من به خاطر مي سپارم عزيزان عيد قربان است امروز که قتل نو جوانان است و امروز


--------------------------------------------------------------------------------

عقاب اي عفع اوج سعادت

عقاب اي پيک معراج سعادت

عقاب بروس بر چشمم تو شام است

يقين دانم که در اين صحرا اسيرم

مشوراضي دراين ميدان بميرم

عقاب ارام زمان همت توست

زمابگذشت زمان همت توست

هرکه باشد (نميدونم چه حاجتي داري اما مريض دار زياد التماس دعا گفته کسي که پدرش مريض خواهرش مريض برادرش مريض کسي که اولاد گيرش نمياد التماس دعا گفته ودر حسينيه -------- در ميت سيد ها بزرگ ها فقير ها چي ميخواي از اين جا بهتر التماس دعا ميدي دلت ميخواهد همچين روزي کربلا باشي منم دعا کنيد ذاکرينم دعا کنيد ببينم چقدر امام حسين رو دوست داري سيم دلت وصل کن پير مرد ها در حق جوونا جوونا در حق پير مرد ها التماس دعا )

اگر خسته جاني بگو يا حسين اگر مريض و مکتب و حاجت داري گرفتاري قرض داري بلند تر بگو يا حسين

تند گر بيفتد به دام بلا مترس از بلا و بلند تر بگو يا حسين


--------------------------------------------------------------------------------

شهنشاه دشت نجف ياعلي

اميرديارنجف ياعلي

علي جان کجايي به بدادم برس

بجزتوندارم کس دادرس

بزن دست برقبضه ي ذوالفقا ر

براورازديار مخالف دمار

بلافاصله

بابا،بابا،عموجان عباس،بابا

عموجان عباس،چشم انتظارم صغرا

بلافاصله

هاي زتيغ کج منقذنابکار

اميد وارم مادري که داغ جوون ديده در اين مجلس نباشه

اي دل از دست و رفت و شدم بي قرار

عقاب اي عقاب اي سه رشت دقا اي اسب کنم دست برگردنم اي عقاب مهرتودردلم اي اسب باوفاي ده رکاب به اسب من اي اسب عقاب از ياري اي اسب تن مجروح مراروي زمين نگذاري اي عقابِ من اي مرکب باوفا تومرا برسان سوي خيمه سرا پدرم ايستاده برسرراهم من ازاوازدلش اگاهم اي عقاب من همتي کن پاره پاره شدجسم ازتيغ وتيغ مانده ام اي عقاب بين دشمن اسير بشواين پيغام ازمن اي باباابتا عَلش کرده مستلاش اي عقاب من همتي کن اي اسب اي دراين قوم دقا وعده به صغراوعتش که علي اکبرت از کربلامي ايد اگرمي توان توباشوروشي خبرده بزودي به بابام حسين بگواي پدررخت غم کن برت بابا بزودي بياديدن اکبرت ندارم دگرطاقت انقلاب اي اسب دگرطاقت ندارم ببرگوشه اي برزمينم گذار

التماس دعا

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 15:46 توسط عرفان زارع و عبدلحسین امینی | نظر بدهید

درباره وبلاگ

سلام من عرفان زارع هستم 14سالمه من عشق تعزیه هستم در وبلاگ نظر یادتون نره

منوی اصلی

صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ

آرشیو مطالب

مهر ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲

پیوندها

تعزیه چم
تعزیه سرا دانلود
استودیو سیما فیلم
استودیو عسکری
یاران تعزیه
تعزیه خوانان جوان




Powered By
BLOGFA.COM


برچسب‌ها: تعزیه, اصفهان, خوانسار, قودجان
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:19  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

وبلاگ تعزیه خوانی لارگان

نسخه تعزیه علی اکبر

بسم الله الرحمن الرحيم

اين چه بانگيست بگوش من ناشايدامدايندل غمزده اقبال برامدادامد چنداندر قفس اي مرغ دل ازغم نامژده ي طايربسته که صيادامداي عروس چمن حسن رخ ازنازمپوش حجله ي عيش بيار اي که دامادامد

السلام اي گهر لعل بد خشان نبي

موسم عاشقي وشيوه ي استادامد

? چوقصابان بزن دامن به بالا
? پدرجان مطلبي دارم به پايت

? چواسماعيل ببنددست وپايم
? حديثي ازخليل الله دارم

?? بگيراين خنجرواين حنجرمن
? توهستي چون خليل الله ثاني

?? ببندازمرحمت چشم ترمن
? بوداينجامنامن ذ بيهم

?? مرابنمافداي شيعيانت
? مگرلايق به قرباني نيَم من

?? مرادورحيم خودبگردان
? مگرمن بهترم ازعمم عباس


? بکن پس سوي ميدانم روانه


--------------------------------------------------------------------------------

وقت ان امده بابا که به دور تو بگردم

وقت ان امده بابا که دهي اذن نبردم


--------------------------------------------------------------------------------

وقت امده باباکه دهي اذن نبروم

درحجله گه گورتونمايي کفنم را


--------------------------------------------------------------------------------

اي شاه خلاص ازغم ورنج مهنم کن

بادستبا دست خوداي بابا توبفرما کفنم را


--------------------------------------------------------------------------------

ايواي براحوال کسي کزنظرافتد

بيچاره جواني که زچشم پدرافتد

ديگربه چه کارايدواين اسلحه ي جنگ

گفتم که يقين روزجدل کاروکرافتد

بي اسلحه اين دم بروم جانب ميدان

تانام من ازصفحه ي ايم وبروفتد

? بدن بي سرم ان غمزده درخون بيند
? نيست اي جان پدربردل من صبروقرار

? گوببنددبه کفن خون من تازه جوان
? وقت بگذشت پدردست من ودامن تو

? غم بي ياري توازغم اوبيشتراست
? چه وصيت پسرت شوق شهادت دارد


--------------------------------------------------------------------------------

رضابرمرگ اکبرگشته بابم

براي ام ليلا کبابم

خداوندابه صبري به ليلا

که بخشداذن ميدان اکبرش را

براي مشاهده کامل متن به ادامه مطلب برويد

--------------------------------------------------------------------------------

ازخيمه گه بيرون بياباچشم ترليلا

اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

بلافاصله

ارام جانت مي رودسوي سفرليلا

اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

صغرا اگر پرسد ز تو از دوري اکبر بر گو به ان متحم خود پيش مرگ ان پدر خود پيش مرگ ان پدر شد بي پسر ليلا

مادربياسيرم ببين وقت جدايي شد

اکبرفدايي شد اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

شيري که دادي ازوفاشيري که دادي ازجفا

مادرحلالم کن ترک وصالم کن مرده خيالم کن

شب هانخفتي تاسحر شب هانخفتي تاسح

ازبهرمن ليلا اي بي پسرليلااي خون جگرليلا

بلافاصله

ليلا درازخيمه که عمرت سرامده

اکبر پي وداع برمادرامده

بياليلاي دل خسته علي بارسفربسته

چه مرغي بال وپربسته بنال ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

نمي دانم حلالم کرده اي مادر نميدانم حلالم کرده دراين صفر يا نه

زاکبرکرده اي يکبارگي قطع نظريانه

ندانم دررکاب زادهي ي زهرادراين صحرا

تواني کردقرباني چو اکبريک پسر يانه

هاي عزيز دلم مادر خوش ان روزي که در خانه چه کردي مادر زدي بر زلف من شانه

مادر شود اين چرخ ويرانه بنال مادر ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

مادر به کربلا بنگر شور و مهشر است ارم به بيش تو اه چو زلفين اکبر است مادر زحمت بکش ز خيمه بارون ارميده

بيوه (2)بابم غريب و بي کس و بي يار و ياور است

علي اکبر دراين سامان عجب خاکي به پاکردي

زرفتن مادرپيرت خبرکردي

الا اي هاجر ثاني علي را کن تو قرباني مادر به راه حي سبحاني بنال مادر ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

مادر مادر دليل به باب غريبم نظاره کن تنها ميان لشکر کفار تو چاره کن باقي نظر کند به يقين گاه بر يسار از بهر

جنگ اکبر خود را اشاره کن

مادر جان مدينه با دو سر شادي چه کردي مادر بقريدي رخت دامادي مادر کفن شد خلعت شادي بنال مادر ولي اهسته

اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

مادر مکن ز پشت سرم اه و ناله وزاري مگر خبر ز حسين شاه کم سپاه نداري شود چه روز قيامت مگر تو چشم شفايت

به نزر فاطمه و محشر سياه نداري

هاي عزيز دلم مادر چو گردم گشته از خنجر مادر بيا سر نعشم مکن گيسو مزن بر سر بنال مادر ولي اهسته اهسته


--------------------------------------------------------------------------------

صداازخيمه گه بيرون ايدامان دادازجدايي

صداي مادرم ياخواهرايدامان دادازجدايي


--------------------------------------------------------------------------------

مادربروليلامکن همدردوپيدا غريبيم جان مادر دم ديگرکه نعشم بي سرايدامان دادازجدايي مادر مدينه يادم اوردي غمم بر سينه جادادي الا اي چرخ بر گردي مادربيا زقطع نظرکن رفيقانم چوديدي يادمن کن امان دادازجدايي


--------------------------------------------------------------------------------

مادر مادرمادرليلا مادر(2)

مادرمادربه خدامن اکبرم مادر(2)


--------------------------------------------------------------------------------

مادرجان چرابرسيه کردي تومادر هنوزاي دل غميده زنده است واکبرنرفتم من به ميدان خاطرتو ولي دارد حکايت اکبرتومادرجان حسين دراين بيابان گشته گرددتن پاگش به خون اغشته گرددزيک سومادرقاسم بيايد براي قاسمش گيسو گشايد ز يک سو مادر عباس مظهر کند گريه بر حال ان دلاورمادرجان زيک سوفاطمه باچشم گريان بگويداي حسينم اي حسين جان اگرزهرابپرسدازتوليلا چرااکبرنشدمقتول عداجواب فاطمه اي جان مادرچه خواهي گفت تودرفرداي محشرمگر او از حسينش بود و بهتر ويا از قاسم و عباس و جعفر جواب فاطمه اي جان مادرچه خواهي گفت تودرفرداي محشر


--------------------------------------------------------------------------------

پس از قتل حسين ان قوم بي دينمادر زنند اتش تمام خيمه از کين تو هم اي مادر من خوار و گرديد اسير کوچه و بازار و گرديد

روم ديگرنمي بيني تورويم

زني ازفرقتم برسينه وسر

خدا حافظ که ما رفتيم و رفتيم غربيم جان مادر دعايي بر شما گفتيم و رفتيم


--------------------------------------------------------------------------------

اي شه بار گاه عز و جلال هم رکاب تو نصرت و اقبال جز لباس شهادت اي سرور نبرازد به قامت اکبر

اگربارگران بوديم ورفتيم

اگرنامهربان بوديم ورفتيم

شماباخنمان خوبمانيد

که مابي خانمان بوديم ورفتيم

-------------------------------- ------------------------------------------------------------------------

اي مبارک کفن خلعت بار کبري اي که هستي به من تازه جوان عزرائيل هاي که من تازه جوانم به دلم مرده فسول هاي اي که نشينم من دل خون به بر تازه عروس هاي علي اکبر از دل بر اور خروش بنال و کفن بر تن خود بپوش ندارند ندارند دگر طاقت کس از مرد و زن که بر پيکر من بپوشند کفن الا اي کفن اي کفن(2)زماني يکن گريه به حالم علي اکبر از دل بر اور خروش( بنال و کفن بر تن بپوش (2)) پدر جان چرا ديده بر بسته اي بابا بابا چرا شيشه ي صبر بشکسته اي بقربان تو نور چشمم بمن گو مبارک تورا اين کفن

هاي علي اکبر از دل بر اور خروش بنال و کفن بر تن بپوش دريغا که صغرا ندارد خبر کفن پوش گشتم روم بر سفر


--------------------------------------------------------------------------------

که وامصيبت سکينه امد

فغان که باب مدينه امد


--------------------------------------------------------------------------------

کفن نباشدقباي شاديست

زمان عيش است نه نامرادي


--------------------------------------------------------------------------------

تومي پرستي که شاه معراج

خودازغلامي نمايداخراج

? توخواستي ابومسوزان جانم
? سکينه کمترفغان وزاري

? بحق قران مکن توفغان
? تنم توانابسي ندارد

? بياتوخواهربروبه خيمه
? روم به جنت چه قال وقيل است

? کجامراميل سوي دياراست
? روم که اب اورم برايت

فردي با سکينه


--------------------------------------------------------------------------------

مسلمانان دلم يادوطن کرد

نمي دانم وطن کي يادمن کرد

اه وطن من غير يک خواهر ندارم سکينه رو قلمداني بياور


--------------------------------------------------------------------------------

هامي نويسم نامه اي باسوزسينه

اي براي خواهرم اندرمدينه

خداي من مينويسم نامه اي با اشتياقم

الفراق قلفراق قلفراق

السلام خواهر مهرت رسيد السلام اي بي نواي بي تبي خواهر جان اي علي سه سالو با ماه و روز من گوشو کن خواهر غم جان سوز من روز اول چون رسيديم کربلا اب بستن کوفيان بر روي ما اخي خواهر گرفتم چون به کف انبر قلم را داد بي داد خواهر جان دست عباس ان عموي با وفا شد قلم اندر زمين کربلا حجله گاه قاسم گل بو و غم شد عزا اندر زمين کربلا خواهر جان قهر جان بازي براي شيهيان نوبت اکبر رسيده اين زمان اگر نميبينم دگر روي تورا کن حلالم خواهر نيکو لقا فدايت اي سکينه جان خواهر برو زودي بياور يک کبوتر


--------------------------------------------------------------------------------

هاي بيا بلبل گلزار ماتم اي کبوتر اي غريبان را تو محرم .کبوتر بر پر بال تو نازم .کبوتر بين به حال جان گدازم .کبوتر من غريبم ياورم باش انيس و مونس غم پرورم باش کبوتر يک نظر بنما به رويم اي بپر از کوچه ي دختر عمويم بگو افتاده ديگر زين علامت اي کبوتر عروسي من و تو در قيامت محله شان را کن تو پيدا بشين يک دم به بام خانه ي ما کبوتر در ان جا يک عليل زار و خسته واي به حسرت بر سر راهم نشسته بگو خواهر به غم گشتم گرفتار اي دريغ از راه دور و رنج بسيار داد بيداد اگر پرسد علي اکبر بي وفا شد واي چه گويي بي وفايي ش از قضا شد اگر پرسد علي اکبر کجا شد بگو خاکش زمين کربلا شد .کبوتر نيست گر مکس جايز ز پرواز و ز صغرا شاد و فايق


--------------------------------------------------------------------------------

عشق وگويدرودم شمشيروني عقل وگويدمادرد ايدزپيعشق وگويدسينه رابگشازتيرعقل وگويدمادرت گردداسير

لازم امددوچشمان ترکنميک وداعي باعلي اصغرکنماي سکينه خواهرغم پرورمدربرم اورعلي اصغرم


--------------------------------------------------------------------------------

اي برادرجان علي اصغرمدستهاي کوچکت کن گردنم زيرحلقومت ببوسم يااخا زانکه مي گرددهدف تيربلاعلي جانم لبت از تشنگي تبخال بسته واي دلت مثل دلم صد جا شکسته

واي امان هاي .اي خوش ان روزي که ما هم خانماني داشتيم در بر اهل و وطن قدر و مقامي داشتيم اي واي اي وا ي

اخراي دنيامگريک جورمروت درتونيست مادل پرحسرت وقلب کبابي داشتيم گربگويم ياري بابم نما

طفلي وياري نبايدازشما تاتواني گريه کن اي نورعين برغريبي هاي بابايم حسين اين طفل راپدرمن به تومي سپارمش چون اوصغيراست ومن دوست مي دارمش اگربه قيامت بي پاکياي اهل حرم خدانگهدار


--------------------------------------------------------------------------------

به ابن سعدبگوييدکه اي جفاگستر

طلب نموده توراشبه روي پيغمبر


--------------------------------------------------------------------------------

لشکر منم ان تازه جوان بلبل بستان امامت سمر باب کبارت که بود جد من ان ختمرو سالار احمد و محمود و محمد (اللهم صل الله محمد و اله محمد) قرض از قاب و قرم هان بگويم به شما فرقه ي فارق ز خدا باب رسول اين حسين است که از مکه به تندي به مهماني اش هر چيز که اندر حرمش قهتي اب است دل جمله کباب است شما را چه جواب است بر اين جان و جفا را *

اي گروه شرر (2)کينه بر ا بسي بر ا ز اهنگر و خير سرا بي سمر بي خبر از عدل و عدالت .همه بي دين و حماقت همه در جهل بقايت همه مشتاق زرارت همه اماده به غارت که به همراه ببرديد چنين خاري خفت *لشکر لشکر کنم اي لحظه نصيحت هر چه راه از سعادت که بگيرد ره وحدت گويمش مرز محبت که بيايد چند قدم پيش ز حمت که پزيريد ز من اي سپه کار سعادت به شما رهنمايي کنم از بهر ديارت والا به کفم تيغ شجاعت به تنم جوشن عزت به سرم خود شهامت به رگم خون امامت بشناسيد مرا جمله سراسر که منم شبه محمد *لشکر باز وازح تر بگويم اگر هم نشناسيد بگويم بشناسيد من ان سپت پيامبر گل گلزار علي ساقي کوثر و جگر گوشه ي زهراي متحر که مرا نام نهاد است شهنشاه شهيدان علي اکبر * لشگرداني امشب چه شبي است هوالله شب جانبازي اکبرشب دامادي قاسم شب قنداقه به خون گشتن اصغر پدرم والدميدان رودشادپس شما گوش دهيد لحظه اي برناله ي طفلان چه سکسينه چه رقيه چه علي اصغربي شيرودگرمادراووهمه ي زن ها دل افسرده دل پژمرده نمگي شغل خودبنمودند همي اه وفغان راکه علي اکبرم امده ام باشتاب تابرم اب سوي خيمه سرا


--------------------------------------------------------------------------------

خدايا برايش هجت تمام من رو سياه هاي بي الگناه

يا قاهر العدو ويا والي الولي يا مذهر العجائب مرتضا علي


--------------------------------------------------------------------------------

پدرسنگيني اهن مراخواهدنمودازار

زتاب تشنگي درجنگ دستم فتادازکار

اگرگرددميسرقطره ي ابي براي من

زيک حمله برون ارم دمارازلشگردشمن


--------------------------------------------------------------------------------

فلک خراب شوي بامنت چه اندرنظراست

لب پدرزلب من هنوزخشک تراست


--------------------------------------------------------------------------------

سيراب گشتم اي پدرمهربان من

گوياکه چشمه ابي شددردهان من


--------------------------------------------------------------------------------

دوباره رسم از پي کار و زار که از جان اعدا بر ارم دمار


--------------------------------------------------------------------------------

خدا حافظ ايا بار کبارم شما را من به خاطر مي سپارم عزيزان عيد قربان است امروز که قتل نو جوانان است و امروز


--------------------------------------------------------------------------------

عقاب اي عفع اوج سعادت

عقاب اي پيک معراج سعادت

عقاب بروس بر چشمم تو شام است

يقين دانم که در اين صحرا اسيرم

مشوراضي دراين ميدان بميرم

عقاب ارام زمان همت توست

زمابگذشت زمان همت توست

هرکه باشد (نميدونم چه حاجتي داري اما مريض دار زياد التماس دعا گفته کسي که پدرش مريض خواهرش مريض برادرش مريض کسي که اولاد گيرش نمياد التماس دعا گفته ودر حسينيه -------- در ميت سيد ها بزرگ ها فقير ها چي ميخواي از اين جا بهتر التماس دعا ميدي دلت ميخواهد همچين روزي کربلا باشي منم دعا کنيد ذاکرينم دعا کنيد ببينم چقدر امام حسين رو دوست داري سيم دلت وصل کن پير مرد ها در حق جوونا جوونا در حق پير مرد ها التماس دعا )

اگر خسته جاني بگو يا حسين اگر مريض و مکتب و حاجت داري گرفتاري قرض داري بلند تر بگو يا حسين

تند گر بيفتد به دام بلا مترس از بلا و بلند تر بگو يا حسين


--------------------------------------------------------------------------------

شهنشاه دشت نجف ياعلي

اميرديارنجف ياعلي

علي جان کجايي به بدادم برس

بجزتوندارم کس دادرس

بزن دست برقبضه ي ذوالفقا ر

براورازديار مخالف دمار

بلافاصله

بابا،بابا،عموجان عباس،بابا

عموجان عباس،چشم انتظارم صغرا

بلافاصله

هاي زتيغ کج منقذنابکار

اميد وارم مادري که داغ جوون ديده در اين مجلس نباشه

اي دل از دست و رفت و شدم بي قرار

عقاب اي عقاب اي سه رشت دقا اي اسب کنم دست برگردنم اي عقاب مهرتودردلم اي اسب باوفاي ده رکاب به اسب من اي اسب عقاب از ياري اي اسب تن مجروح مراروي زمين نگذاري اي عقابِ من اي مرکب باوفا تومرا برسان سوي خيمه سرا پدرم ايستاده برسرراهم من ازاوازدلش اگاهم اي عقاب من همتي کن پاره پاره شدجسم ازتيغ وتيغ مانده ام اي عقاب بين دشمن اسير بشواين پيغام ازمن اي باباابتا عَلش کرده مستلاش اي عقاب من همتي کن اي اسب اي دراين قوم دقا وعده به صغراوعتش که علي اکبرت از کربلامي ايد اگرمي توان توباشوروشي خبرده بزودي به بابام حسين بگواي پدررخت غم کن برت بابا بزودي بياديدن اکبرت ندارم دگرطاقت انقلاب اي اسب دگرطاقت ندارم ببرگوشه اي برزمينم گذار

التماس دعا

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 15:46 توسط عرفان زارع و عبدلحسین امینی | نظر بدهید

درباره وبلاگ

سلام من عرفان زارع هستم 14سالمه من عشق تعزیه هستم در وبلاگ نظر یادتون نره

منوی اصلی

صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ

آرشیو مطالب

مهر ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲

پیوندها

تعزیه چم
تعزیه سرا دانلود
استودیو سیما فیلم
استودیو عسکری
یاران تعزیه
تعزیه خوانان جوان




Powered By
BLOGFA.COM


برچسب‌ها: تعزیه, اصفهان, خوانسار, قودجان
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:19  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 


برچسب‌ها: بیمه, تعزیه, اصفهان, ده زیار
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۳ساعت 0:15  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 


برچسب‌ها: بیمه, تعزیه, اصفهان, ده زیار
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۳ساعت 0:12  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

حسین مرادزاده عزیزآبادی فرزند علی (نعمت الله)اهل استان کرمان شهرستان بم- شهرستان نرماشیر _ دهستان عزیزآباد بخش مرکزی - روستای ده وسط (عزیزآباد وسط ).
تولد : درسال 1350 درقلعه بالا عزیزآباد دارای دو برادر و دو خواهر.حسین
شروع به تحصیل : از 6سالگی درسال 1356 دبستان شهید طاهرنیا ده وسط .
دوران راهنمایی :مدرسه شهید بهشتی عزیزآباد پایین .
دوران متوسطه :دبیرستان شهید رجایی قاسم آباد .
فارغ تحصیل :خرداد ماه سال 1368
انجام خدمت سربازی :تاریخ اعزام 1368/9/18.
محل خدمت :پادگان آموزشی شهید بهشتی کرمان .
بعدازدوران آموزشی : بسیج شهرستان کرمان خیابان شریعتی بعدازمیدان آزادی ._ دفتر قضایی پارک نشاط کرمان .
سپاه مقاومت شهرستان بم واحد تدارکات .
پایان خدمت سربازی : 1370/12/18
ادامه تحصیل :
دوره کارشناسی : شروع دوره کارشناسی درسال 1373 دانشگاه آزاد اسلامی واحد جیرفت در رشته کارشناسی علوم قضایی .
فارغ تحصیل دوره کارشناسی علوم قضایی در سال 1376 .
دوره کارشناسی ارشد : شروع دوره کارشناسی ارشد در سال 1393 دانشگاه آزاد اسلامی واحد رفسنجان در رشته جزا و جرم شناسی .
فارغ تحصیل دوره کارشناسی ارشد : درسال 1396.
موضوع پایان نامه فارغ التحصیلی کارشناسی ارشد :
«تحلیل حبس زدایی در رویکردهای نوین قضایی باتوجه به قانون مجازات سال1392 »،
مشاغل ومسئولیتها :
۱-مدیریت باشگاه کاراته پوریای شعبه ولی شعبه سوم نرماشیر.
۲- فروشنده فروشگاه مواد غذایی .
۳- کارمند کمیته امداد امام خمینی ره زاهدان .
۴- جهاد سازندگی نگهداری شبکه های آب آشامیدنی .
۵- کارمند شرکت آب وفاضلاب روستایی .
۶- رئیس اداره آب وفاضلاب بخش ریگان .
۷- رئیس اداره آب وفاضلاب بخش روداب .
۸- رئیس اداره آب وفاضلاب بخش نرماشیر.
۹-کارشناس حقوقی آب وفا ضلاب شهرستانهای شرقی استان کرمان .
۱۰-مدیرامورآب وفاضلاب شهرستان ریگان ارسال 1393.
۱۱- رئیس اداره آب وفاضلاب شهرچترود کرمان درسال 1397.
۱۲-کارشناس حقوقی اداره کل آب وفاضلاب استان کرمان .
۱۳- مدیرامورآب وفاضلاب شهرستان فهرج از اسفند ماه سال 1401.
۱۴-عضو شورای حل اختلاف شماره 7قاسم آباد شهرستان نرماشیر.
۱۵-عضو شورای اسلامی روستای ده وسط عزیزآباد شهرستان نرماشیر بمدت 6سال .
۱۶-تاسیس دفتر بیمه سینا در شهرستان نرماشیر.

حسین مرادزاده عزیزآبادی فردی جهادی-انقلابی -ولایی- پیرو راه ولایت هست.
شروع به تحصیل حسین مرادزاده همزمان هست با طلوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رحمه الله علیه.تمامی سخنرانی های بنیانگذار جمهوری اسلامی و خاطرات انقلاب رابیاددارد و همزمان با رشدوشکوفایی انقلاب اسلامی در ایران رشدوپیشرفت کرده است.
ایشان اعتقاد دارد که تمامی موفقیتها وپیشرفتهایی که کسب کرده همه ازبرکات انقلاب هست چون قبل از انقلاب چنین مسئولیتها وشغلهایی مختص فرزندان خان وفئودالها بوده وا خانواده مستضعفان مانند بنده چنین پست و مقامی رافقط بایددرخواب می‌دیدم که فرزند ذکور ارشد خانواده بودم در سن 7 سالگی پدرم را ازدست دادن وهیچ نان آوری نداشتیم که با طلوع انقلاب اسلامی تحت سرپرستی کمیته امداد امام خمینی ره قرار گرفتیم وباسختی ومشقت تابستان ها کنارکوره های آجرپزی کارمیکردیم وزمستان ادامه تحصیل می‌دادیم تااینکه دوران طفولیت ومدرسه راگذراندیم وله لطف خداوند چون رنج کشیده بودیم وله سختی تلاش میکردیم دردوران مدرسه باری خداوندهمیشه شاگرداول مدرسه بودم ازلحاظ معدل درسی وله همین دلیل معلمین بزرگوارم بیشتردلسوزی و همکاری میکردند. که بنده دست تک تک معلمین عزیزم راکه در راه پیشرفت من زحمت کشیدن می بوسم وقدردان زحمات این عزیزان هستم. علی الخصوص معلم عزیزوبزرگوارم آقای رضایی که در کلاس چهارم و پنجم ابتدایی در دبستان ده وسط معلمم بودوباتهیه کلیه ملزومات من ازجیب شخصی خود مانع ترک تحصیل من شد که من قادر به جبران زحمات نیستم فقط آرزو دارم پرسایه پروردگار متعال عمرباعزت همراه با موفقیت داشته باشند .جناب آقای همت آبادی(همتایان)معلم مدرسه راهنمایی عزیزآبادپایین خیلی زحمت کشیدند و...که ازهمه بزرگواران سپاسگزارم ودعاگو .
حسین مرادزاده درخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود لذاعلاقه فراوانی به اهلبیت ع وسالارشهیدان اباعبدالله الحسین ع داشت ومکرردرمراسم مذهبی وروضه خوانی وهیئتهای سینه زنی زنجیرزنی شرکت میکردوازهمه مهمتر علاقه زیادی به آئین سنتی و مذهبی تعزیه خوانی داشت به همین دلیل ابتدا شروع به مداحی درهیئتهای مذهبی محلی کرد وکم کم وارد عرصه تعزیه خوانی شد وطولی نکشید که دراین عرصه وهنرتعزیه جایگاه خوبی پیداکرد و مورد توجه بانیان ومردم هیئتی شهرستان های شرق استان کرمان قرارگرفت تا اینکه با برادرش بنام حسن مرادزاده که ازمخالف خوانان بنام تعزیه شرق استان کرمان هست و تعدادی دیگر از تعزیه خوانان بومی محلی گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع را به سرپرستی برادران مرادزاده پایه گذاری کردند که تاکنون به لطف خداوند شهرستانهای بم-نرماشیر -فهرج وریگان و همچنین در سطح استان کرمان درحال اجرای تعزیه می‌باشد وهرسال دهه اول محرم را در شهرستان نرماشیر بمدت ده روز عزاداری دارند.که انشاالله مورد قبول اهلبیت ع وفاطمه زهرا س قراربگیرد.


برچسب‌ها: تعزیه سرا, قودجان, اصفهان, آبفا
+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ساعت 2:55  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

«آن الحسین ع مصباح الهدا وسفینه النجاه»
همانا حسین ع چراغ هدایت وکشتی نجات امت است.
حسین مرادزاده عزیزآبادی ساکن استان کرمان -شهرستان نرماشیر.
دانش تعزیه:
هنر نقش آفرینی وحی پذیرش نقش مورد اجرا.
شناخت کافی از دستگاههای موسیقی.
شناخت کافی از اصطلاحات تعزیه.
شناخت کافی در مورد فرم ورنگ لباس که در تعزیه کاربرد دارد.
شناخت کافی از لوازم و وو سایل کاربردی تعزیه.
شناخت کافی در مورد حرکاتی که بکار می رود.
از تعزیه خوانان بنام شرق استان کرمان میباشد که در گروه موافق خوانی اجرای نقش مینماید.
قریب به سی (30) سال تعزیه میخواند و شاگردان زیادی را نیز پرورش داده.
باتوجه به علاقه شدیدی که ازابتدا به تعزیه خوانی داشته و همچنین استعدادی که خداوند در وجودش نهاده به سرعت پله های ترقی را پیمود وبا تشکیل گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع شرق استان کرمان (tazyehbam. blogfa. com)هرساله درماههای محرم و صفر در سطح استان کرمان به اجرای تعزیه می پردازد.


برچسب‌ها: تعزیه, مرادزاده, اصفهان, خوانسار
+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ساعت 2:52  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

«آن الحسین ع مصباح الهدا وسفینه النجاه»
همانا حسین ع چراغ هدایت وکشتی نجات امت است.
حسین مرادزاده عزیزآبادی ساکن استان کرمان -شهرستان نرماشیر.
دانش تعزیه:
هنر نقش آفرینی وحی پذیرش نقش مورد اجرا.
شناخت کافی از دستگاههای موسیقی.
شناخت کافی از اصطلاحات تعزیه.
شناخت کافی در مورد فرم ورنگ لباس که در تعزیه کاربرد دارد.
شناخت کافی از لوازم و وو سایل کاربردی تعزیه.
شناخت کافی در مورد حرکاتی که بکار می رود.
از تعزیه خوانان بنام شرق استان کرمان میباشد که در گروه موافق خوانی اجرای نقش مینماید.
قریب به سی (30) سال تعزیه میخواند و شاگردان زیادی را نیز پرورش داده.
باتوجه به علاقه شدیدی که ازابتدا به تعزیه خوانی داشته و همچنین استعدادی که خداوند در وجودش نهاده به سرعت پله های ترقی را پیمود وبا تشکیل گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع شرق استان کرمان (tazyehbam. blogfa. com)هرساله درماههای محرم و صفر در سطح استان کرمان به اجرای تعزیه می پردازد.


برچسب‌ها: تعزیه, مرادزاده, اصفهان, خوانسار
+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ساعت 2:51  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

چه خور از پرده ی زنگار نهان شد به ظلام

چرخ از انجم سیاره به رخ بسته نظلام

نه سر رفتن و نه پای عقب برگشتن

الّه الّه که عجب زندگیم گشته حرام

ای عمر یک ده فراش سه تن مشعل دار

زود بفرست که آیند ابر پشت خیام

ای عمر زود بیاور تو یدک را زعقب

باش خاموش تو از بانگ بد ای بد فرجام

اگرش میل به صلح است و قرابت فیها

ور نزاع است بکن زود سپه را اعلام

یارب این بارگه کیست که روح الله اش

چوب بر دست ستاده است بسان خدّام

عقل قاصر که کنم وصف صفات ذاتش

مور نتوان که کند وصف شهنشاه انام

آبگون خنجر من موسم خون ریزی توست

ای هلال دو شبه نقد برون آ ز نیام

تیغ من گر بکند فتح به هنگام نبرد

خنجرم گر ببرد حلق امام ابن امام

خوش دل و خرم و خوش وقت شوم نزد یزید

دهدم افسرو دولت به سر چرخ مدام

یکدم از شوق ز خیمه بخرام ای عباس

اوفتاده به سراپرده نگر شورش عام

عباس: می رسد بر گوش من بانگ دهل آواز نی

آن هیاهو از کجا برخاست ای بیداد هی

سر برار عباس از بالین و بنگر ماجرا

فتنه و آشوب و غوغا گوییا دارد ز پی

کن علم را استوار و دار پاس خیمه را

تا رود در خواب ناز آسوده سلطان جدی

ای حسن خلق و پیمبر طینت و حیدر خصال

ای که زامر حق به فرمان تو باشد کل شی

ای تو همچون مصطفی من بر درت هستم بلال

ای تو همچون مرتضی من قنبر فرخنده پی

آه اگر زینب رود بهر اسیری سوی شام غم

داد اگر گردد سکینه زار ای فریاد هی

گوییا عزم شبیخون کرده اند اعدای دون

تا به قتلت آورند از بهر مال و ملک ری

افعی جراره را بندم کمر یعنی که تیغ

اژدها شکلی ببندم بر کمر یعنی که نی

ای علی اکبر ایا سرو برومند حسین

قاسم شیر اوژنم در خواب نازی تا به کی

تیغ بر کف پاس این خرگه بدارید این زمان

گر رسد دشمن کنید از تیغ عمر جمله طی

که باشی صاحب آواز چرا دزدانه می گردی

ندانی محتسب پیوسته در بازار می گردد

الا ای صاحب ناله بکش یک ناله دیگر

که هرکس بشنود از ناله ات بیزار می گردد


برچسب‌ها: تعزیه خوان, بم, اصفهان, قودجان
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۳ساعت 12:8  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

ای جوان هستیم ما مامور از ابن زیاد

ساخته ما را روانه از پی جنگ و جهاد

این سپه از کیست آید در نظر از هر طرف

همچه مژگان غزالان حرم بستند صف

اندک آید در نظر اما بسی باشد عیان

نور از آن خرگاه می گردد بلند تا آسمان

--------------------------------

تو کیستی که سر ره به من گرفتی تنگ

بگو نسب ز کی داری ایا فلک اورنگ

عجب به چهره شباهت به مرتضی داری

چه نسبتی تو به آن شاه لافتی داری

به من بگو تو ز نسل کدام با نسبی

گل ریاض کدامین قبیله عربی

--------------------------------

سردار بر سپاه ضلالت شیّم منم

سردار و سربلند به خیل حَشَم منم

رستم دلی که پهلوی سهراب خصم را

از ضرب خنجری که شکافد به هم منم

نام اَر سوال می کنی و وَز نسب مرا

حر ریاحی آن یل کیوان خدم منم

--------------------------------

منم حر نام آور کینه خواه

منم ای جوان مهتر این سپاه

منم صاحب گرز و تیغ و سنان

منم صاحب اسم و رسم جهان

پلنگان بدرّم سر کوهسار

نهنگان خورم در لب جویبار

منم حر که نامم مُسلّم بود

ز من حلقه در گوش عالم بود

عرب تا عجم جملگی سر به سر

بود شهره نامم به هر رهگذر

زگیتی نزاده چو من مادری

نیامد به دوران مرا همسری

--------------------------------

مگو با من ای مرد از پر دلی

نزاده چو من در زمانه یلی

عرب تا عجم ای یل پهلوان

مرا می شناسند خیل یلان

ولی سینه ام بهر این تنگ شد

زنام پدر بهر من ننگ شد

چه شد نام بابم به دوران یزید

شد همنام برآن یزید پلید

تو رزم دلیران کجا دیده ای

صدای سم اسب نشنیده ای

زگرد سم اسب زرین رکاب

شود تیره رخشان رخ آفتاب

--------------------------------

من حر دلیر نامدارم از نسل ریاح یادگارم

امروز کسی ز قاف تا قاف همتا و دلاوری ندارم

رستم که تهمتن زمان است در رزم بود رکابدارم گر دست زنم به قبضه تیغ چون رعد به موسم بهارم

پا گر بنهم به پشت اشقر سهراب یل است نی سوارم

با گرز گران به روز هیجا گرد از دل سنگ خار آرم

با نیزه به روز کینه ورزی گوهر ز دل جُول بر آرم

از بیرق پرچم زند سر برکاوه سزاست افتخارم

یارب توببخش از تفضل رضوانی زار بی قرارم

--------------------------------

بدان ای جوان این سخن را یقین

به حکم عبید زیاد لعیل

زکوفه به فرمان پور زیاد

بیرون آمدم با سپاه زیاد

بگیرم سر راه را بر حسین

در اندازم اندر جهان شور و شین

به خون تر کنم کاکل اکبرش

که سوزد دل مهربان مادرش

عیال حسین را من رو سیاه

اسیری برم من به هر شهرها

چو زینب به خواری اسیر آورم

همه کودکان دستگیر آورم

کنم بند در بازوی عابدین

دل شاه دین را نمایم غمین

نگویم چنین یا چنان می کنم

سیه جامه خیرالنسا می کنم

همین به که بیعت کند با یزید

وگرنه حسین را نمایم شهید

--------------------------------

فدایت ایا شاه مالک رقاب

بیا تا که بوسه زنم بر رکاب

ایا نهنگ بلا پور مرتضی عباس

سخن به طول رساندیم ایا سلاله ناس

ولی برو تو به نزد امام کل عباد

بکن تو مخبرش از کرده عبید زیاد

بگو که حر ریاحی است بر سپه سردار رسیده است ز ابن زیاد بد کردار

--------------------------------

فغان که شیشه عمرم به سنگ آمده است

به پیش شاه گدایی به جنگ آمده است

کجاست جای وسیعی که غم در او گنجد

دلم ز حادثه دون به تنگ آمده است

السلام ای پرده دار آیه قل انّما

السلام ای مفتی شرع جناب مصطفی

ای به قندیل قلوب المومنین مشکات حق

وی کتاب آفرینش را تویی پنجم ورق

یابن خیرالمرسلین سردار این لشکر منم

از شجاعان عرب سردار این عسکر منم

حر مرا بنهاده مادر نام از نسل یزید

چون دلیر و پهلوان در دهر چشم کس ندید

--------------------------------

اي جوان جنگجو سردار اين لشگر منم
اي هژبر جنگجو سرخيل اين لشگر منم
حکمران اين سپه فرمانده در هر مرز و بوم
نامدار روز کين مشهور هر کشور منم
چيست مطلب بازگو اي شهريار باوفا
شير مردان را ز مردي تارک و افسر منم

مکن فخر عباس از پر دلي
که چون حر ز مادر نزاده کسي
اگر نام من اي يل نامور
به جيحون و هامون نمايد گذر
ز خونم ز جيحون گريزد نهنگ
ز هامون به جيحون گريزد پلنگ
سنان گر بجنباند اسفنديار
بود نزد من کودک ني‌سوار
نوشته است بر قبضه خنجرم
که پهلوي سهراب يل بردرم
نمي‌لافم از رزم در دشت کين
گرت نيست باور بيا و ببين
نوازيد طبل اي گروه دغا
پي قتل پرورده مصطفي

غلامان جنگی و زنگی همه شما جمع گردید بی واهمه

سواران بتازید به دنبال من که دیوانه وار است افعال من

خدایا تو دانی که گفتم جلی مرا کن فدای حسین علی

--------------------------------

ندای حوری

به گوشم سروش نگار آمده خزان دلم را بهار آمده

به تاثیر صبح از طبق های نور بگوشم رسد هر زمان لفظ حور

--------------------------------

نمی دانم چه حکمت باشد این دم ای حی داور کمر بستم پی قتل حسین فرزند پیغمبر

به هر سو بنگرم سنگ و کلوخ و جمله اشیاء بشارت بر بهشتم می هند حمکت چه باشد آه

روم به جنگ حسین مژده بهشتم چیست خدا نکرده مگر او امام بر حق نیست

اگر امام بحق است از چه هر طرفین دهند مژده جنت مرا به جنگ حسین

خدایا تو دانی که گفتم جلی مرا کن فدای حسین علی

--------------------------------

یارب گواه باش که از دل نمی روم راضی به قتل سبط پیمبر نمی شوم

الا ای سمند مبارک قدم به اوج تر پا رسانی سرم

کنم اطلس اندام ماوای تو ز نقره زنم نعل بر پای تو

بجای جُوات نقل تر دادمت گهی قند و گاهی شکر دادمت

چو عباس اگر خشمگین شد به ما سمندا در آن دم زمیدان درآ

خدایا تو دانی که گفتم جلی مرا کن فدای حسین علی

--------------------------------

مرحله دوم

ز دور خیمه و خرگاه آیدم به نظر زسمت دیگر آن خیمه فوجی از لشکر

ستاده اند تمامی چه پرتو خورشید که نور هر یک از ایشان رود به عرش مجید

جوان سرو قدی کو علم گرفته به دست که از صلابت او تیر غم به سینه نشست

از آن گذشته شهی تاج دار می بینم چو آفتاب به نصف النهار می بینم

گمان حسین علی نور دیده زهراست زنور اوست منور تمام ارض و سماست

من و جدال حسین هرگز ای خدا نکند بجز فدا شدنم جرأتم وفا نکند

شما عساکر من اسب کینه در تازید علم به جلوه درآرید و طبل بنوازید

--------------------------------

ای جوان هستیم ما مامور از ابن زیاد ساخته ما را روانه از پی جنگ و جهاد

این سپه از کیست آید در نظر از هر طرف همچه مژگان غزالان حرم بستند صف

اندک آید در نظر اما بسی باشد عیان نور از آن خرگاه می گردد بلند تا آسمان

--------------------------------

تو کیستی که سر ره به من گرفتی تنگ بگو نسب ز کی داری ایا فلک اورنگ

عجب به چهره شباهت به مرتضی داری چه نسبتی تو به آن شاه لافتی داری

به من بگو تو ز نسل کدام با نسبی گل ریاض کدامین قبیله عربی

--------------------------------

سردار بر سپاه ضلالت شیّم منم سردار و سربلند به خیل حَشَم منم

رستم دلی که پهلوی سهراب خصم را از ضرب خنجری که شکافد به هم منم

نام اَر سوال می کنی و وَز نسب مرا حر ریاحی آن یل کیوان خدم منم

--------------------------------

منم حر نام آور کینه خواه منم ای جوان مهتر این سپاه

منم صاحب گرز و تیغ و سنان منم صاحب اسم و رسم جهان

پلنگان بدرّم سر کوهسار نهنگان خورم در لب جویبار

منم حر که نامم مُسلّم بود ز من حلقه در گوش عالم بود

عرب تا عجم جملگی سر به سر بود شهره نامم به هر رهگذر

زگیتی نزاده چو من مادری نیامد به دوران مرا همسری

--------------------------------

مگو با من ای مرد از پر دلی نزاده چو من در زمانه یلی

عرب تا عجم ای یل پهلوان مرا می شناسند خیل یلان

ولی سینه ام بهر این تنگ شد زنام پدر بهر من ننگ شد

چه شد نام بابم به دوران یزید شد همنام برآن یزید پلید

تو رزم دلیران کجا دیده ای صدای سم اسب نشنیده ای

زگرد سم اسب زرین رکاب شود تیره رخشان رخ آفتاب

--------------------------------

من حر دلیر نامدارم از نسل ریاح یادگارم امروز کسی ز قاف تا قاف همتا و دلاوری ندارم

رستم که تهمتن زمان است در رزم بود رکابدارم گر دست زنم به قبضه تیغ چون رعد به موسم بهارم

پا گر بنهم به پشت اشقر سهراب یل است نی سوارم با گرز گران به روز هیجا گرد از دل سنگ خار آرم

با نیزه به روز کینه ورزی گوهر ز دل جُول بر آرم از بیرق پرچم زند سر برکاوه سزاست افتخارم

یارب توببخش از تفضل رضوانی زار بی قرارم

--------------------------------

بدان ای جوان این سخن را یقین به حکم عبید زیاد لعیل

زکوفه به فرمان پور زیاد بیرون آمدم با سپاه زیاد

بگیرم سر راه را بر حسین در اندازم اندر جهان شور و شین

به خون تر کنم کاکل اکبرش که سوزد دل مهربان مادرش

عیال حسین را من رو سیاه اسیری برم من به هر شهرها

چو زینب به خواری اسیر آورم همه کودکان دستگیر آورم

کنم بند در بازوی عابدین دل شاه دین را نمایم غمین

نگویم چنین یا چنان می کنم سیه جامه خیرالنسا می کنم

همین به که بیعت کند با یزید وگرنه حسین را نمایم شهید

--------------------------------

فدایت ایا شاه مالک رقاب بیا تا که بوسه زنم بر رکاب

ایا نهنگ بلا پور مرتضی عباس سخن به طول رساندیم ایا سلاله ناس

ولی برو تو به نزد امام کل عباد بکن تو مخبرش از کرده عبید زیاد

بگو که حر ریاحی است بر سپه سردار رسیده است ز ابن زیاد بد کردار


برچسب‌ها: تعزیه, اصفهان, خوانسار, صفری
+ نوشته شده در  شنبه ششم مرداد ۱۴۰۳ساعت 9:28  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع برادران مرادزاده تعزیه شرق استان کرمان


برچسب‌ها: شرق کرمان, تعزیه, اصفهان, کاشمر
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 15:41  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

آپلود عکس" />

مهندس حسین مرادزاده مدیرانقلابی-جهادی ومذهبی ومداح اهلبیت ع وهنرمندوتعزیه خوان

تعزیه ابالفضل العباس ع:حسین مرادزاده


برچسب‌ها: تعزیه, شرق کرمان, خوانسار, قودچان
+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 0:46  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

حسین مرادزاده تعزیه خوان شرق استان کرمان:بم-نرماشیر-فهرج وریگان ومدیرامورآب وفاضلاب شهرستان فهرج


برچسب‌ها: شرق استان کرمان, نرماشیر, بم, کاشمر
+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 0:2  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجات :(همانا حسین عچراغ هدایت وکشتی نجات امت است).

مرادم حسین دوست وشیفته اهلبیت عصمت وطهارت روستای برج معاذشهرستان ریگان امسال(محرم 1397)عزاداری وسوگواری سالارشهیدان اباعبدالله الحسین راعصرهاباجرای مراسم تعزیه خوانی وشبیه خوانی گروه تعزیه خوانی علی اکبرع باسرپرستی برادران مرادزاده وهمراهی هنرمندانی ازاصفهان وشبها باراه اندازی هیئت های سینه زنی وزنجیرزنی باهمکاری خادمان وپیرغلامان اباعبدالله ع وهمکاری جوانان شیفته ودلداده به علی اکبرع وقاسم ابن الحسن ع برپامیکنند وارادت خودرابه خاندان عصمت وطهارت نشان خواهند داد.


برچسب‌ها: شهرستان فهرج, خاندان عصمت وطهارت, اهلبیت ع, سینه زنی
+ نوشته شده در  دوشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۷ساعت 2:32  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
اجرای مراسم تعزیه خوانی وشبیه خوانی توسط گروه تعزیه خوانی علی اکبرع شهرستانهای شرقی استان کرمان  باسرپرستی برادران مرادزاده .   زمان برگزاری مراسم ازاول محرم لغایت دهم محرم بمدت ده روز )بیستم شهریور1397لغایت بیست ونهم شهریورماه)(97/6/20 الی 97/6/29).        مکان برگزاری مراسم :   شهرستان فهرج-روستای برج معاذ .                                                                           

گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع باهمکاری تعزیه خوانان اصفهان .

گروه موزیک هنرمندان اصفهان:متشکل از:یکنفرنوازنده ترومپت -یکنفر نوازنده نی -یکنفر طبال.

باهمکاری خادمین وبانیان مجلس عزای اباعبدالله الحسین ع روستای برج معاذ واهالی محترم روستای برج معاذ

بامحوریت وهمکاری صمیمانه پیرغلامان ودوستداران اهلبیت علیهم السلام روستای برج معاذ :حاج علی صابری -حاج آقای رمضانی -حاج آقای طباطبایی-حاج آقای دهنوی -حاج آقای گلستانی -ودیگرمشتاقان اهلبیت ع .


برچسب‌ها: تعزیه خوانی, شبیه خوانی, اصفهان, کرمان
+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم شهریور ۱۳۹۷ساعت 2:31  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
اجرای مراسم تعزیه خوانی وشبیه خوانی توسط گروه تعزیه خوانی علی اکبرع شهرستانهای شرقی استان کرمان  باسرپرستی برادران مرادزاده .   زمان برگزاری مراسم ازاول محرم لغایت دهم محرم بمدت ده روز )بیستم شهریور1397لغایت بیست ونهم شهریورماه)(97/6/20 الی 97/6/29).        مکان برگزاری مراسم :   شهرستان فهرج-روستای برج معاذ .                                                                           

گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع باهمکاری تعزیه خوانان اصفهان .

گروه موزیک هنرمندان اصفهان:متشکل از:یکنفرنوازنده ترومپت -یکنفر نوازنده نی -یکنفر طبال.

باهمکاری خادمین وبانیان مجلس عزای اباعبدالله الحسین ع روستای برج معاذ واهالی محترم روستای برج معاذ

بامحوریت وهمکاری صمیمانه پیرغلامان ودوستداران اهلبیت علیهم السلام روستای برج معاذ :حاج علی صابری -حاج آقای رمضانی -حاج آقای طباطبایی-حاج آقای دهنوی -حاج آقای گلستانی -ودیگرمشتاقان اهلبیت ع .


برچسب‌ها: تعزیه خوانی, شبیه خوانی, اصفهان, کرمان
+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم شهریور ۱۳۹۷ساعت 2:29  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
ایران در آینه پرشین بلاگ
 

ایران در آینه پرشین بلاگ

۶ سال پیش
 

گذری بر تاریخچه پیدایش تعزیه در ایران

تعزیه‌(یا شبیه‌خوانی)، نوعی نمایش مذهبی و سنّتی ایرانی شیعی، عمدتاً درباره شهادت امام علی و امام حسین (ع) و مصائب اهل بیت است. 
واژه تعزیه/ تعزیت در اصل به معنای توصیه به صبر کردن، تسلّی دادن و پرسش از بازماندگانِ درگذشتگان و در برخی مناطق ایران مثلاً در خراسان به معنای‌«مجلس ترحیم» است. در میان شیعیان غیر ایرانی (در عراق و شبه‌قاره هند) لفظ تعزیه با وجود ارتباط با شهادت حضرت علی (ع) و یا مصائب شهدای کربلا به معنای‌«شبیه‌خوانی» به کار نمی‌رود‌، بلکه آنان تعزیه را به مراسمی نمادین اطلاق می‌کنند که در آن دسته‌های عزاداری در طول مراسم، شبیه ضریح یا تابوت ائمه (علیه‌السلام) را بر دوش می‌کشند و هم در پایان روز عاشورا ، اربعین و... آن را به خاک می‌سپارند. 
«آنه ماری شیمل» ‌در کتاب خود دراین باره می نویسد: در قرن سیزدهم/ نوزدهم در قلمرو سلطنت اَوَده در لکهنوی هند، تعزیه به منزله یکی از تماشایی‌ترین نمایش‌ها، در حضور سلاطین برگزار می‌شد. 
به نوشته این کتاب : در ناحیه کارائیب، مثلاً در‌«جزیره ترینیداد‌» نیز تعزیه به مراسمی نمادین اطلاق می‌شود که به آن «تَجَه» می‌گویند. این قبیل مراسم نمادین در نواحی دیگر جهان، از جمله در اندونزی نیز با عنوان «تابوت» برگزار می‌شود. 
پیشینه: 
برخی محققان، پیشینه تغزیه را به آیین‌هایی چون مصائب میترا، سوگ سیاوش، و یادگار زریران باز می‌گردانند و برخی پدید آمدن آن را متأثر از عناصر اساطیری بین‌النهرین و آناتولی و مصر، و کسانی نیز مصائب مسیح و دیگر افسانه‌های تاریخی در فرهنگ‌های هند و اروپایی و سامی را در پیدایی آن مؤثر دانسته‌اند. اما در هر حال از برپایی مجالس تعزیه به معنای امروزین آن تا پیش از پایان دوره صفویه اطمینان نداریم؛ تنها نکته آشکار این است که از زمان تسلط عرب‌ها بر ایران‌، ایرانیان همیشه فرصتی می جستند تا خود را از آن سلطه رها کنند. پیدایش ‌نهضت‌های مقاومت و فرقه‌های ایرانی که دشمنان دستگاه مرکزی قلمروی عربی اموی و بعدها عباسی بودند، از نتیجه‌های این کوشش بود. یکی از این مخالفت‌ها موضوع غصب خلافت توسط افرادی بود که از خاندان پیامبر (ص) نبودند‌. ایرانیان در برابر این خلفا‌، از افراد خاندان پیامبر(ص) و فرزندانشان حمایت کرده و باعث رشد و رونق همه ساله مجالس تعزیه و دسته های عزاداری در کشور شدند. اگر چه که بدیهی است تعزیه به معنای نمایشی امروزه آن طی زمان و به تدریح بر پایه پذیرش شرایط و مردمان به وجود آمده است و نه یک شبه و به امر و دستور یک نفر.
به این شکل که ابتدا تنها دسته‌هایی به کندی از برابر تماشاگران می گذشتند و با سینه زدن و زنجیر زدن و کوبیدن سنج و نظایر آن و حمل نشانه‌ها و علم هایی که بی شباهت به افزارهای جنگی نبود و نیز هم آواز‌ی و همسرایی در خواندن نوحه‌، ماجرای کربلا و شهادت امام حسین‌(ع) ‌و گاهی نیز امام علی (ع) را به مردم یادآوری می‌کردند. در مرحله بعدی آوازهای دسته جمعی کمتر شد و نشانه‌ها بیشتر‌ و یکی دو واقعه خوان نیز به آنان اضافه شدند‌که واقعه را برای تماشاگران نقل کرده و سنج و طبل و نوحه آن‌ها را همراهی می‌کرده است‌. چندی بعد به جای نقالان‌، شبیه چند تن از شهدا را به مردم نشان دادند که با شبیه‌سازی و نشانه‌های نزدیک به واقعیت می‌آمدند و مصائب خود را شرح می‌دادند. مرحله بعد گفت‌و‌شنید شبیه‌ها بود با هم و بعد پیدایش بازیگران‌.
تاورنیه – tavernier – یکی از مراحل تحول را در یادداشت‌هایش نشان داده است‌: 
« در محرم 1046 خورشیدی در حضور شاه صفوی دوم در اصفهان شاهد مراسمی بوده است که پنج ساعت پیش از ظهر آغاز شده و تا ظهر ادامه داشته است‌. گفته او با مدرکی درشبیه سازی تمام می‌شود : در بعضی از این عماری ها طفل‌هایی شبیه نعش خوابیده بودند و آن هایی که دور عماری را احاطه کرده بودند گریه و نوحه و زاری می کردند. این طفلان شبیه دو طفل امام حسین (ع) هستند که بعد از شهادت امام ، خلیفه بغداد آنها را گرفت و به قتل رسانید.» 
اوج تکامل تعزیه در دوره ناصرالدین‌شاه (1264- 1313) بود. چرا که به تعزیه علاقه فراوانی داشت. 
تکیه دولت، که به دستور ناصرالدین‌شاه ساخته شد، در ترویج تعزیه بسیار مؤثر بود. تعزیه‌خوانانِ آن‌جا که در حقیقت تعزیه‌خوانِ دولتی بودند زیر نظر "مُعین البُکا" در برابر شاه و درباریان تعزیه می‌خواندند. 
صرف‌نظر از تعزیه‌هایی که موضوع و محتوای آن‌ها به زنان مربوط می‌شد مثل مجلس بی‌بی‌شهربانو، در دوره قاجار مجالس تعزیه زنانه نیز برپا می‌شد. که همه تعزیه‌خوانان و تماشاگران، زن بودند. 
تعزیه زنان، به سبب تنگناهای عرفی، گسترش نیافت و به منازل ثروتمندان و شاهزادگان محدود شد. 
تعزیه‌های درباری در زمان قاجاریان، به‌ویژه در دوره ناصرالدین شاه، از یک‌سو شاه را سرگرم می‌کرد و از سوی دیگر سبب عوام‌فریبی و دین‌دار نمایی او می‌شد و شاید به همین دلیل است که از دیدگاه تاریخی شکوفایی تعزیه در این دوران تنها مرهون توجه شاه و اشراف به تعزیه نبوده است ، بلکه بیشتر مدیون وجود تعزیه گردانهایی است که با ابتکار و خلاقیت خود لباس تازه ای را به قامت تعزیه دوختند؛ بدون آنکه در اصول آن تغییری ایجاد کنند. «خواجه حسینعلی خان» معاصر «فتحعلی شاه» و «محمد شاه»، «میرزا محمد تقی» تعزیه گردان دوران «محمد شاه» و «ناصرالدین شاه» و پسرش «میرزا باقر» ملقب به «معین البکا» و فرزند «معین البکا»، «ناظم البکا» از تعزیه گردانانی بودند که در این دوره معروف بودند.
در این میان «میرزا محمد تقی» تعزیه گردان، رکود و یکنواختی را که تعزیه با آن مواجه شده بود، از آن گرفت و به آن جنبه ای از تفنن و نمایش بخشید.
پسرش «معین البکا» در ادامه راه پدر، سطح اجرایی تعزیه را بالا برد و تعزیه جدیدی را پی ریزی کرد.
او به همراه پسرش دسته های بزرگ تعزیه را با اقتدار رهبری می کردند و با اشارات و حرکات خود بر همه عوامل اجرایی صحنه تسلط داشتند.براساس مدارک موجود معلوم است که در دهه اول ما ه های محرم عهد ناصرالدین شاه تقریبا سیصد مجلس « شبیه خوانی » د ر نمایش خانه های موقت و دائم یعنی تکیه ها و حسینیه ها برپا می شد. اما اوضاع به همین ترتیب باقی نماند.
با افول سلطنت قاجار و روی کار آمدن «رضاخان میرپنج» (1304-1320ش) ، به ویژه در دهه دوم سلطنتش، دوران شکوفایی تعزیه هم به سر آمد. سوگواری‌های ماه محرّم محدود شد و ممنوعیت‌های متعددی به‌وجود آمد و به‌تدریج برگزاری رسمی مجالس تعزیه متوقف شد، اما اجرای آن در روستاها کمابیش ادامه یافت. رضاخان به دلایل سیاسی و شاید کینه‌ای که به سنت‌های مذهبی ایران داشت، برگزاری تعزیه و هر نوع مراسم مذهبی را در ایران ممنوع اعلام کرد تا تعزیه از تکیه دولت و دیگر حسینیه ها و نمایشخانه‌هایی با آن عظمت و شکوه به پهنه روستاها و شهرهای کوچک رانده شود‌.
در دوره پهلوی دوم (1320-1357ش)، پرویز صیاد از 1338ش تا 1349ش چند مجلس تعزیه را بر روی صحنه نمایش (تئاتر) آورد. در 1355ش، «مجمع بین‌المللی تعزیه»، با شرکت و سخنرانیِ بسیاری از صاحب‌نظران و تعزیه‌شناسان ایرانی و خارجی در شیراز برگزار شد و در آن مجمع، تعزیه‌هایی نیز به اجرا در آمد. 

تعزیه‌نامه (یا «مجلس»، «نسخه»، «شبیه‌نامه»، «نسخه تعزیه»): 
صرف‌نظر از کتاب‌های تاریخ و مَقتَل، منظومه‌های حماسی – مذهبی درباره شهادت امام علی ، امام حسین و مصائب اهل بیت (علیهما ‌السلام)، از مهم‌ترین منابع تعزیه‌نامه‌هاست. برخی از منظومه‌های مهم حماسی – مذهبی را می توان نسخه های زیر نا م برد:
1. خاوران نامه از ابن‌حسم قهستانی خوسفی که سرودن آن در 830 خاتمه یافت است، 
2. حمله حیدری سروده میرزا محمد رفیع‌خان باذل مشهدی (متوفی 1124)، 
3. سروده‌های مذهبی محتشم کاشانی، وصال شیرازی شمس‌الدین محمدکاتبی. 
ظاهراً مهم‌ترین منبع تعزیه‌نامه‌ها کتاب منثور روضة‌الشهداء نوشته کمال واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 910) است، زیرا مطالب برخی از تعزیه‌نامه‌ها شباهت‌‌های فراوانی با مطالب این کتاب دارد. 
تعزیه‌نویس‌ها در آغازِ کار اشعار تعزیه را در "بیاض " می‌نوشتند. هر دفتر شامل یک یا چند "مجلس" تعزیه بود. تعزیه‌خوانان معمولاً به تناسب ایام ‌برای هر روز موضوع و مجلس ویژه‌ای داشتند. در بعضی نقاط، برای امامزاده‌های محلی نیز مجالس تعزیه نوشته و اجرا می‌شده است. تعزیه‌گردانان برای اجرای تعزیه، متن هر یک از تعزیه‌خوانان را در نسخه‌‌ای جداگانه می‌نوشتند. این نسخه‌ها را " فرد " نیز گفته‌اند. 
در نسخه‌های تعزیه، گاه شیوه گفتگو و نحوه ورود و خروج تعزیه‌خوانان به میدان تعزیه مشخص شده است. 
کاتبان تعزیه‌نامه‌ها معمولاً نسخه‌ها را با التماس دعا و طلب فاتحه از تعزیه‌خوان به پایان می‌رساندند. گاه تعزیه‌نویس نام خود را بعد از عباراتی چون " سگ درگاه سیدالشهدا (علیه‌السلام) "، "کلب آستان علی(علیه‌السلام)"، "کاتب الحروف"، "حَرَّرَهُ..." و "رَقَمَ…" می‌نوشت. 
تعزیه‌نامه‌ها منظوم بوده و اشعار آن‌ها در انواع قالب‌های شعری و بیشتر وزن‌های عروضی و به ندرت بحر طویل، سروده شده‌اند. در آغاز، زبان این متون گاه عامیانه و محاوره‌ای بود،‌اما به‌تدریج ارزش‌های ادبی یافت. 
خاورشناسان و نمایندگان دولت‌های اروپایی در ایران، بیشترین سهم را در شناسایی و گردآوری تعزیه‌نامه‌ها داشته‌اند. 
برخی احتمال داده‌اند که "جُنگ شهادت" قدیمی‌ترین تعزیه‌نامه تاریخ‌دار است. اگر تاریخ مکتوب برخی از نسخ تعزیه‌نامه‌ها قابل اعتماد باشد،‌می‌توان گفت که یکی از کهن‌ترین نمونه‌های آن‌ها در 1133 نوشته شده است. 
تعزیه و موسیقی: 
چون شیوه بیان حوادث در تعزیه مبتنی بر آواز بود، معمولاً تعزیه‌خوانان با مقام‌ها و گوشه‌های موسیقی ایرانی آشنایی داشتند.از این رو تعزیه را یکی از مهم‌ترین عوامل حفظ بخشی از نغمات موسیقی ایرانی دانسته‌اند. در هر تعزیه ممکن بود اشعار در گوشه‌ها و دستگاه‌های متعددی خوانده شود، البته در سؤال و جواب‌ها لازم بود که تناسب مقام‌ها رعایت شود. 
ارتباط میان تعزیه و موسیقی تنها از طریق آواز نبوده است، بلکه سازهای موسیقی نیز در مجالس تعزیه به‌کار می‌رفت، چنان‌که گاه پیش از آغاز تعزیه و به جای " پیش‌خوانی " با نواختن برخی سازها، مانند شیپور، طبل، دُهُل، کَرنا، سُرنا، نی‌لبک، نی، قره‌نی، نقاره و سِنج، تماشاگران را برای شنیدن و دیدن تعزیه آماده می‌کردند. 
در صحنه‌های فاقد گفتگو، مثل صحنه‌های مسافرت یا نبرد یا در وقفه‌های میان جریان نمایش (آکسیون‌ها)، نیز از ساز استفاده می‌شد. در تعزیه معمولاً هر یک از سازها کاربرد خاصی داشتند، مثلاً هنگام ورود اشخاص و شروع جنگ‌ها طبل می‌زدند و هنگام وقوع صحنه‌های حزن‌آلود شیپور و قره‌نی می‌نواختند. 
موسیقی تعزیه موجب حفظ و تداوم بسیاری از نغمه‌ها و قطعات موسیقی سازی و آوازی ایران شد و از سوی دیگر، این موسیقی را در مراتب مختلف تحت‌تأثیر عمیق موسیقی تعزیه وجود دارد. 
غم نامه تعزیه : 
اگر تعزیه غمنامه باشد، این است غمنامه تعزیه، که به سیر عامیانه و مذهبی خود برگشت.
در دوران «محمدرضاشاه» نیز اگر چه تعزیه باز به میان شهرهای بزرگ بازگشت، ولی هرگز نتوانست جایگاه از دست رفته خود را بازیابد.
«تکیه دولت» در پی بازیهای سیاسی، ویران شده بود و مردم گرفتار سرگرمی های تازه و پرهیاهو شدند و دیگر تعزیه را از یاد بردند و اگرچه پس از پیروز ی انقلاب اسلامی ، اندکی تلاش برای اجرای این نمایش‌ها‌، در گوشه و کنار شهر به چشم می خورد اما هرگز تعزیه به جایگاه بلند و شکوهمند گذشته خود باز نگشت. تعزیه خوان ها ، یک به یک در تنهایی و فراموش شدگی‌و از همه مهم تر فقر شدید مالی، دار فانی را وداع می گویند و تنها خاطره ای از گذشته‌ها‌ی تاریخی این هنر اصیل و روحانی آن درذهن ها باقی می گذارند. زیرا که به گفته معین‌البکاء تعزیه ایران‌، مرحوم هاشم فیاض‌:‌« این حقیقت تلخی است که خارجی‌ها بیشتر به تعزیه ما اهمیت می‌دهند . در این جا گویی تعزیه‌خوانان دشمن دارند. تعدادی می‌خواهند این هنر بومی را از بین ببرند و کوچکترین غفلتی باعث از دست رفتن آن خواهد شد».



منبع :  گذری بر تاریخچه پیدایش تعزیه در ایران 

 

تاریخ تعزیه وشبیه خوانی در ایران 

تاریخچه تعزیه خوانی درایران-تعزیه  خوانی در ایام محرم  - آشنایی با تعزیه

عکس مراسم تعزیه خوانی محرم                                                                             ثبت شده توسط حسین مرادزاده:     شنبه   مورخه1397/3/5

 
 

برچسب‌ها: پیدایش, پیدایش تعزیه, تعزیه خوانی, اصفهان
+ نوشته شده در  شنبه پنجم خرداد ۱۳۹۷ساعت 14:59  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  |