خانهعناوین مطالبتماس با من

پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

درباره من

طلبه ۲۵ ساله علاقه مند به لسان الغیب از هر نوعی که میخواد باشه : کلام الله شعر حافظ و ... ادامه...

پیوندها

  • آخرین مسافر
  • بی خبری
  • عرفان شمس
  • طرب سرای محبت
  • مورچه و غول چراغ
  • آوای ققنوس
  • درپناه تو
  • تبلیغ
  • سرخ
  • آواز
  • غریبه آشنا
  • عطش
  • حس غریب
  • صدرالدین کاشف دزفولی
  • عطای کثیر
  • هل من ناصر ینصرنی
  • مجتبی موحدیان
  • حیرانیست

دسته‌ها

  • مناسبت 3
  • حافظ شیرازی 11
  • فاضل نظری 1
  • قیصر امین پور 1
  • امیر المومنین علیه السلام 8
  • حضرت علی اکبر 1
  • حضرت علی اصغر 1

جدیدترین یادداشت‌ها

همه

  • از آیه های سبز
  • حافظ حفظ سر می کرد؛به راز می نوشت...
  • من، عرفه و حافظ -به محوریت حضرت زین العابدین(ع)-
  • به ولای تو سوگند، یا مولا!
  • پشتوانه ی نظری یک مناجات
  • آمدیم، تشریف بیاورید...
  • اشعار مربوط به حضرت علی اصغر علیه السلام
  • اشعاری در باره حضرت علی اکبر علیه السلام
  • غزل ۱۸۲
  • محرم
  • غزل ۴۵۳
  • مولوی در مدح امیرالمومنین
  • شهریار در مدح امیرالمومنین
  • کمپانی در مدح امیرالمومنین
  • صغیر اصفهانی در مدح امیرالمومنین
  • سعدی در مدح امیرالمومنین
  • فردوسی در مدح امیرالمومنین
  • صغیر اصفهانی در مدح امیرالمومنین
  • اسفندقه در مدح امیرالمومنین
  • غزل ۳۲۹
  • غزل ۱۰۲
  • غزل ۱۸۳
  • منتخب شعرهای فاضل نظری
  • غزل ۶۳
  • غزل ۶۲
  • غزل ۵۳
  • غزل ۵۲
  • غزل ۳۳
  • غزل ۳۲
  • گزیده ای از شعرهای قیصر امین پور(روحش شاد)
  • غزل 23
  • غزل 2
  • غزل 12
  • غزل 22

نویسندگان

  • حسین32
  • محمد جواد2

بایگانی

  • دی 1392 1
  • آذر 1391 1
  • آبان 1391 1
  • مهر 1391 3
  • بهمن 1388 2
  • بهمن 1386 1
  • دی 1386 11
  • آذر 1386 6
  • آبان 1386 4
  • مهر 1386 4

آمار : 860160 بازدیدPowered by Blogsky

اشعاری در باره حضرت علی اکبر علیه السلام

آه از آن روزی که غم در کربلا برپاستی

هم زمین نینوا و روز عاشوراستی

یکطرف اشرار کوفه وان دگر سلطان دین

بهر یک مظلوم و بیکس شورش و غوغاستی

انقلابیون بکردند انجمن در کربلا

در سردین و حقیقت ؟ وه عجب دعواستی

خاندان هل اتی و عترت طه بدند

در کنار آب دریا ، لیک قحط ماستی

شد یکایک یاور و یارش شهید

نک مصیبت بود اعظم محشر کبراستی

نوبت میدان چو بر شهزادة اعظم رسید

در حریم کبریا فریاد واویلا ستی

آن جوانیکه ببودش مظهر ختم رسل

بر عقابش شد سوار و عازم هیجاستی

در شجاعت وارث حیدر بد و شبه نبی

مرتضی صولت ولی چون مصطفاسیماستی

من نمیگویم که مادر داشته در کربلا

حالت نزع روان گر بودیش پیداستی

بانوان و دختران اندر پیش مویه کنان

از سرادق گشته بیرون محنت عظماستی

واعلیا وا حسینا لرزه بر افلاک زد

داد از آن ساعت چه گویم یا چسان برپاستی

آمدش آن شیرزاده شیر دل بر کارزار

گوئیا در جنگ خیبر چون علی باجاستی

معنی اسلام و ایمان مظهر ختم مآب

شد معرف بر خودش با این میان گویاستی

من زخورشید امامت زهرة تابنده­ام

باب من شیر خدا و مام من زهراستی

من گشودم بال و پر بر اوج همت می پرم

هر که خواهد رزم سازم هر که زرم آراستی

من علّی بن حسینم پور شاه لافتی

صاحب صمصام حیدر آنکه بی پرواستی

مرد و نامردی بباید پیش مردان آزمود

پیش من آید هر آنکس بامنش همتاستی

کرد مهمیزی اشاره بر عقابش شد خرام

جست خیزی کرد چون پرکار وهم داناستی

نقطه زد با نوک نیزه بر زمین پر کار وار

دورزد آن نقطه را ، چون نارس داناستی

صولت و سهم و صلابت در قلوب دشمنان

از چنین جولان میدان ظاهر و پیداستی

کسی نیارستی قدم بر کار زار وی

نهد هر که از نام آوران پیر یا برناستی

پنجة مردانه بر شمشیر آتشبار زد

چشم دشمن گوئیا بر صاعقه بیناستی

مرکب از راکب بماند و سرزتنها شد جدا

دستها بی جسم و پیکر بی سرو بی پاستی

راکب و و مرکب دو نیم و شد پیاده از نظام

پهلوانان زهره چاک از وحشت و پرواستی

ضرب شست حیدری از زور بازو شد عیان

آن سپاهیرا تو گفتی بیکران دریاستی

بر صفوف میمنه زد خویشتن را بیهراس

الحذر از دشمنان بر گنبد میناسیت

زد بجان دشمن آتش خرمن هستی بسوخت

دام مرگ افتاد هر کس خود زجا برخاستی

شد ز ترتیب و نظام آن لشگر سفیانیان

گرچه خواهان جلال و عزت دنیاستی

از کمین ناگاه جسته منقذ بیداد گر

گوئیا معنی بر آن شق القمر برخاستی

سروقدش خم شده آماج زخم تیر شد

صورت گلنار وی چون سوسن و رعناستی

تیر باران کرد دشمن تیر بر حلقش نشست

ارغوان از خون خود جسم و تن زیباستی

نوکرم من چون بدربار شه کرب و بلا

ناجیانم مقصدم دنیا و هم عقباستی

2

اگر چه دیده‌ام از هجر تو پر از گهر گردد

میا چو خنده دشمن به جانم نیشتر گردد

بمان در خیمه اما گریه کمتر کن به جان من

مبادا عمه‌ام زینب ز مرگم باخبر گردد

نمی‌خواهم تو باشی بر سرم هنگام جان دادن

که ترسم درد داغ من برایت بیشتر گردد

سرت بادا سلامت ای سحاب آرزو بابا

اگر مرغی چو من بشکسته سر بی‌بال وپر گردد

گمانم عمه‌ام می‌آید ز جا برخیز و یاری کن

که چشمم را ببندی تا نبینم خون جگر گردد

تو ابراهیمی و من هم ذبیح تو ولی دیگر

گمانم نیست برخیزد که سوی خیمه‌ برگردد

زجا برخیز و بنشین پیش پاره پاره جسم من

که ترسم باعث مرگ پدر داغ پسر گردد

3

ای تازه جوان اکبر نوخط پسر من

صد پاره بدن جسم تو پیش نظر من

ای نوگل آفت زدة دهر پس از تو

ای کاش نیفتد بگلستان گذر من

شد حاصل من چشم تری و لب خشکی

از داغ غم تست همین خشگ تر من

تا باد خزان زرد گل روی ترا کرد

سرخ است رخ زرد بخون جگر من

ای خفته بخون با تن صد چاک تو در خاک

رفته زغم هجر تو نور از بصر من

لب باز کن و با پدر خود سخنی گوی

هین محتضرم ای پسر محتضر من

من بیدل و افتاده ز پا سر نعشت

تا باز چه آرد غم مرگت بسر من

منصوری از این نغمة منصوری جانسوز

آتش زده بر خشگ و تر این مختصر من

4

اى طلعت زیباى تو، عکس جمال لم یزل

وى غره غراى تو، ائینه حسن ازل

روح ور وان عالمى ، جان نبى خاتمى

طاووس آل هاشمى ، ناموس حق ، عزوجل

در صولت و دل حیدرى ، ز انروز على اکبرى

در صف هیجا صفدرى ، وى دوحه علم و عمل

اى تشنه بحر وصال ، سرچشمه فیض و کمال

سر شار عشق لایزال ، سرمست شوق لم یزل

اى سرو ازاد پدر، اى شاخ شمشاد پدر

نا کام و ناشاد پدر، اى نو نهال بى بدل

اى شاه اقلیم صفا، سرباز میدان وفا

بادا على الدنیا العفا، بعد از تو اى میراجل

زینب شده مفتون تو، اغشته اندر خون تو

لیلا زغم مجنون تو، سر گشته سهل و جبل

5

ای کان ادب چو نشده خودباختة تو

شمشیر غمت را برخم آختة تو

مثل دل بیچارة من ای گل زیبا

صدپاره بهر جا ورق انداختة تو

مانند قفس بود جهان بر تو عزیزم

از این قفس تنگ برون تاختة تو

در حالت پیری تو مرا ترک نمودی

این قد چو سروت که چمن ساختة تو

بر آتش غم روز ازل پر زده­ام من

پروانه صفت سوختم و خواستة تو

بهتر نگرم روی تو زیبا شده بازم

برروی دلم وه که چه آراستة تو

دیگر نتوانم ببرم عمر بپایان

این ماندة عمر بغمت کاستة تو

بر این پدر پیر نشاید که بنازی

بازآ بسخن گو به که پرداختة تو

با خاک تو یکسان شدة ایمه تابان

زان بیدق حق بر فلک افراشتة تو

دیوانه غزل گو زغم شاه شهیدان

بر قبر حسین همچو که دلباختة تو

6

ای کوکب همیشه خیمه ، سفر مکن

باشد برو ، ولی جگرم را خبر مکن

این قامت تو ، پیر شُدم تا بزرگ شد

دیگر به جان ِ عمّه مرا پیر تر مکن

جائی زمین بیفت، که عمّه نبیند ات

این خواهر ِ غریب مرا ، خون جگر مکن

از من مخواه ! جمع کنم پیکر تو را

هرگز چنین معامله ای با پدر مکن

7

ای نور خاندان نبوت جمال تو

ای فخر دودمان امامت کمال تو

ای اشبه تمام خلایق بخلق و خلق

بر خاتم نبوت و حسن خصال تو

ای معدن فتوت و سرچشمة ادب

هرگز ندیده دهر کسی بر مثال تو

تو شمع خاندان جلیل امامتی

ای نخانه غرق غم شده اندرزوال تو

افسوس در جوانی و اندر کمان حسن

پژمرده گشت گلشن و باغ جمال تو

لعن خدا به منقذ پست و پلید باد

کزضرب با عمود نگون کرد حال تو

اندر جحیم تا به ابد باددر عذاب

آنشوم و نانجیب که بشکست بال تو

بعد از تو اف بدنیای دون باد

گفت از ته دلش پدر با جلال تو

نعش ترا چگونه برد سوی خیمه گاه

با آه و ناله این پدر پرملال تو

اندر مصیبت تو زمین و زمان گریست

حکمت فدای خاک قدوم و نعال تو

8

تا کفن بر قد وبالای رسایت کردم

سوختم وز دل و پر درد دعایت کردم

آخرین توشه ام از عمر تو این بود علی

که غم انگیز نگاهی زقفایت کردم

توزمن آب طلب کردی ومن سوزی

که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم

گر کمی آب نبودم که رسانم به لبت

داشتم اشکی و ایثار به پایت کردم

نگشودی لب خود هر چه ترا بوسیدم

نشنیدم سخنیهر چه صدایت کردم

پدرت را نبود بعد تو امید حیات

جان من بودی و تقدیم خدایت کردم

یارب این دشت بلا این من و این اکبر من

هر چه را داشتم ای دوست فدایت کردم

آن خلیلم که ذبیحم نکند فدیه قبول

وین ذبیحی است که قربان به منایت کردم

ای مؤید چو ترا بنده مخلص دیدم

دگر از بندگی غیر رهایت کردم

مؤید

9

تا که از کف پسرى تازه جوان داد حسین

عالمى را ز غم خویش تکان داد حسین

تا که گلبوسه ز لب هاى پسر چید لبش

قدرت عاطفه خویش نشان داد حسین

تا که خاموش شد از زمزمه «یا وَلَدى»

عشق فریاد برآورد که جان داد حسین

جذبه عشق بنازم که پس از داغ جوان

حکمت صبر نشان بر همگان داد حسین

گفت بر هاشمیون نعش على را ببرند

کز غم داغ پسر تاب و توان داد حسین

نقد جان داد و به حق جان جهان را بخرید

در کف خلق جهان خط امان داد حسین

10

چون به میدان زحرم اکبر رفت

دل زجان شست و سوی دلبر رفت

روح از جسم حرم یکسر رفت

همه گفتند که پیغمبر رفت

زان طرف مرگ به استغبالش

ین طرف جان حسین دنبالش

گفت ای سرو قد دلجویت

لیله قدر پدر گیسویت

ای رخت ماه و هلال ابرویت

صبر کن سیر ببینم رویت

هم کنم خوب تماشای تو را

هم ببینم قدو بالای تو را

ای جگر گوشه من ای پسرم

هیچ دانی که چه آری بسرم

مرو اینگونه شتابان ز برم

لختی آهسته من آخر پدرم

من نگویم مرو ای ماه برو

لیک قدری بر من راه برو

پدر ایستاده و می کرد نظر

جانب مرگ پسر راهسپر

همچنان سوی سما دست پدر

تا بگوش آمدش آوای پسر

رنگ خود باخت ز بانگ پسرش

زانکه دانست چه آمد به سرش

11

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست

دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

در کنار تو ام و باز به خود می گویم

نه حسین، این تن پوشیده به خون اکبر نیست

هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا

از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو

دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست

استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست

باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست حسن لطفی

12

چه شبها را ببالینت پسرجان تا سحر کردم

بصد امید اندر دل به آینده نظر کردم

بگلزار حیاتم چون تو سرویرا همی دیدم

سرودم نغمة شادی و غم از سر بدر کردم

بدل گفتم که دامادت کنم زینت خود بندم

زخونت جان مادر زینت اندر موی سر کردم

تو نشکفته هنوز ای نوگل لیلی خزان گشتی

منم چون بلبل سرگشته سر در زیرپر کردم

بمرگت عزتم رفت و اسیر کوفیان گشتم

بجای جامة دامادیت نیلی بسر کردم

چو مرغی آشیانم سوخته نومید سرگردان

دودست اندر بغل در این بیابان ناله سر کردم

فلک زد پشت پائی بر بساطم در بدر گشتم

بیا شبهای مادر بین که بیتو چون سحر کردم

بیاد غنچة پژمرده­ام هر جا گلی دیدم

بجای اشک از دیده روان خون جگر کردم

13

خاک سیه رو منه ای گل زیبای من

دیدن جان دادنت برده شکیبای من

با تو سزاوار نیست نزد پدر خواب خوش

خیز و تماشا نما حالت سیمای من

رحم کن ای روح من دیدة خود بازکن

جای تو من جان دهم تو بنشین جای من

این دل رنجور را با سخنی زنده کن

تا بتواند رود سوی خیم پای من

چون تو زنی دست و پا جان من آید بلب

آمده صیاد تو دید و تماشای من

بعد از تو ای جان من خاک سر این جهان

لحظة آخر شود عمر غم افرای من

روز مرا تار شد تیره شده دیده ام

کاش نیاید دگر روز شب آسای من

دل بر بوده زمن بی پسرم کرده­اند

لیک شود شعله­ور آتش سودای من

در خور شوق وصال هستی خود داده­ام

از تن و از جان خویش نیست چوپروای من

میروی آهسته رو تا بتو ملحق شوم

طول دهد تا بحشر شیون و غوغای من

گفته دیوانه را باد برد حضرتش

تا بشود دادرس محشر کبرای من

14

در دلش جلوه امید بتافت

با دو صد شوق بسویش بشتافت

گفت ای چشم و چراغ دل من

رفت بر باد دگر حاصل من

در دلم نیست دگر نور امید

شوق و امید زمن دست کشید

با به من بانگ تو در خیمه رسید

دید زینب ز رخم رنگ پرید

آمدم با چه شتابی سویت

خواستم زنده ببینم رویت

سپه کوفه همه آماده

به تماشای پدر ایستاده

شه روی نعش پسر افتاده

همه گفتند حسین جان داده

بی گمان جان پدر بر لب بود

آنکه جان داد بدو زینب بود

15

دلبردة من عاشق شیدا شدة تو

پوشیده کفن باز چه زیبا شدة تو

از دیده مروجان من این دل شده ویران

من تشنة تو آبحیاتی تو لب عطشان

جز آه نمانده است در این سینه سوزان

با دیدة من بین که چه غوغا شدة تو

آهسته برو تا که کنم سیر نگاهی

من راضیم از رنج و بلا هر چه توخواهی

از پای تو بوسم بدلم ده تو پناهی

در راه بلا رهبر لیلا شدة تو

دل از همه کس من که بریدم بتو بستم

بعد از تو اسیرم بشود بند بدستم

از دوری تو ناله کنم تا که من هستم

با خون دلم دلبر رعنا شدة تو

یک لحظه بمن گوش بکن باب مرادم

از بسکه شدم حول سخن رفته زیادم

حالم تو ببین مرتعش از سوز نهانم

بیند کفنت دیده غم افزا شدة تو

کردی تو قیامت بمن ای نرگس شهلا

محشر شده از دوری تو خاطر لیلا

تعجیل مکن کرده دلم روی تو یغما

ای محشر من چونشده برپا شدة تو

16

رسم است که چون مرد زکس تازه جوانی

گویند بمرگش که بقا باد پدر را

چون بر سر نعش پسر آید پدر پیر

باگریه در آغوش کشد نعش پسر را

از داغ پسر تا نکند چاک گریبان

گیرند همه دستش و پوشند نظر را

آن یک بنوازش که مکن ناله و افغان

وین یک بتسلی که مزن صورت و سر را

یک دوست بگیرد ز وفا بازوی او را

وان دوست همی پاک کند اشک بصر را

تا آنکه فراموش کند این غم جانسوز

بندند برایش ز وفا بار سفر را

در حیرتم آندم که حسین با دل پرخون

بر جسم پسر داشت زغم دیدة تر را

کی داد بر او تسلیت از مرگ جوانش

میریخت چو از دیده فرو خون جگر را

17

زبس دارم شوق سرکوی علی اکبر

دهم جان از صبا گر بشنوم بوی علی اکبر

باید کاکل و گیسوی مشگین پریشانش

دلی دارم زغم آغشته چون موی علی اکبر

هلال آسا زبار غم کمان شد قامت لیلی

چو از شمشیر کین بشکافت ابروی علی اکبر

بجز نوک سنان ننموده کس دلجوئی بابش

نشان تیر شد چون قد دلجوی علی اکبر

سرعریان پریشان گیسو از بیرون

چو زینب غرقه در خون دید گیسوی علی اکبر

قران مهر و مه شد در دم مردن

حسین بنهاد روی خویش بر روی علی اکبر

چو فردای قیامت هر غلامی هست با مولا

صفا همراه گریان میرود سوی علی اکبر

18

سپند کرد فلک اختران به مجمر مهر

بعارضش چو نظر کرد خال هندو را

که ناگهان زکمین منقذ لعین آمد

گرفته بود بکف تیغ آتشین خورا

نمود جلوه چو محراب کوفه، کرب بلا

خودش چوزادة ملجم علی شمرد او را

چو فرق شیرخدا ضرتبی به اکبر زد

نمود غرقه بخون طرة سمن سورا

خسوف کرد مه آسمان ببرج جمال

بسان مهر که بر ابر میکشد رو را

بصورتی که شفق ماه را احاطه کند

گرفت هاله صفت خون هلال ابرو را

غزال چین حرم شد شکار گرگ خطا

چونافه کرد بخون زلف عتبرین مو را

به بست بر رخش آبفرات و از خونش

گشود نهر چو شط فرات هر سو را

ضعیف گشت دل و رفت قوت جانش

فکند گردن اسب عقاب بازو را

که ای براق وفادار وقت معراج است

بسوی عرش چو رفرف بکن تک پورا

مرا به مسجد اقصی و قرب حق برسان

جدا مساز ز وصل خدا خدا جو را

شهی که خاک درش قاب قوس اوادنی است

کنم مقام خود احمد مثال انکو را

بهر طرف که نگه میکنم جز او نبود

نموده ورد زبان اینما تو لورا

بیاد قامت سروش مدام قمری دل

کشید نغمة یاهو و بانگ کوکورا

که بلکه بار دگر بنگرم بروی پدر

دمی نظر کنم آن سروقد و دلجو را

شود قتیل ره حق هر آنکه روز الست

بحق کعبه بلی حق دیده قالو را

بحال مادر زارم ترحمی بشتاب

بکف گرفته زنان بر دعا دو گیسو را

شها بعین عنایت بدیده جودی

شفا به بخش فدا آندو چشم جادو را

19

سرو قدّى ز حرم با دل سوزان مى‏رفت

پیش چشمان پدر «وَه» چه خرامان مى‏رفت

مأذنه کرببلا بود و اذان سر مى‏داد

بر لبش نغمه تکبیر و به میدان مى‏رفت

بر فراز سرِ سرو قد او قرآن بود

زیر قرآن ز چه رو پاره قرآن مى‏رفت

زینب اسپند به کف داشت و دل مى‏سوزاند

یوسف کرببلا جانب کنعان مى‏رفت

اشک مى‏ریخت به پشت سر او آب نبود

به بیابان بلا، جان سلیمان مى‏رفت

دور مى‏شد ز حرم، هر قدمى بر مى‏داشت

گوئیا از تن اهل حرمش جان مى‏رفت

صفحه اول ایثار، چو مى‏خورد ورق

مصحف عشق سوى صفحه پایان مى‏رفت

گیسویش در طیران بود و به دستان نسیم

دست از دل شده با موى پریشان مى‏رفت

پرده از صفحه اسرار عدم بر مى‏داشت

آب مى‏کرد دل شاه و قدم بر مى‏داشت

رفت میدان و دل شاه دگر بار شکست

لحظاتى پس از آن مخزن اسرار شکست

دست بر گردن مرکب سوى بازار آمد

یوسف کرببلا رونق بازار شکست

هرکه با هرچه به کف داشت خریدارش شد

عضو عضو بدن آن بت عیار شکست

نیزه‏ها بهر طواف بدنش صف بستند

بى صف آمد یکى و پهلوى آن یار شکست

نرخ شمشیر چه سنگین و گران بود کزان

باز هم فرق سر حیدر کرار شکست

ناله سرداد و سرآسیمه شه آمد به سرش

دلش از دیدن آن منظره بسیار شکست

پاى بر روى زمین مى‏زد و بابا مى‏گفت

دل خورشید از این واقعه صد بار شکست

یک طرف قطعه‏اى و قطعه دیگر طرفى است

زین مصیبت الف قامت دلدار شکست

بر سر نعش على غصه ز جان سیرش کرد

لرزه افتاد به زانو و زمین گیرش کرد

20

سلام اى، اولین ذبیح الهى

الا اى انعکاس بى گناهى

سلام اى عصمت لا یوصف حق

یگانه مرد توحید صف حق

تو زلفت باد را دیوانه کرده

سر زلف تو را حق شانه کرده

تو سبحان الذى اسرى ضمیرى

تو مرآت خداوند غدیرى

نمى‏دانم کنون اى بى همانند

که دل بر تو ببندم یا خداوند

دهان تو دهان جبرئیل است

اذان تو اذان جبرئیل است

تو پیغمبرترین حیدر مزاجى

تو دریایى ولى کوثر مزاجى

لب لعلت به گوش حق تعالاست

سر زلفت به دوش حق تعالاست

وضویم دائم از پیراهن تست

که خون عاشقان بر گردن تست

به محشر شادم از این نیک بختى

که تو بر دوش ما بالاى تختى

تو اسماعیل ابراهیم عشقى

تو فصلى تازه در تقویم عشقى

اولسنا على الحق را تو گفتى

تو در ایمان دُر یکدانه سفتى

امامت دُرّ زیبنده به فرقت

نبوت تاج تابنده به فرقت

تو باب رحمةٌ للعالمینى

تو دوم احمد روى زمینى

تو باید جاى پیغمبر بمیرى

تو باید از همه بهتر بمیرى

تو باید رشته تسبیح باشى

تو باید خویش را از هم بپاشى

تو یحیاى تمام کائناتى

تو اسماعیل بام کائناتى

کنون که پاى تو اندر رکاب است

به پشت پاى تو اشک رباب است

تو تصویر وداع کودکانى

کمال الانقطاع کودکانى

تو گه شیر یسار و گه یمینى

تو همرزم یل ام البنینى

ظهور ماه من چون آفتاب است

تویى آن مصطفى که‏بوتراب‏است

تو آن آویخته تیغ جدایى

تو شیر بیشه‏هاى لایزالى

تسلّاى سکینه دیدن تست

امید کوکان بوسیدن تست

ز پیش دیده‏ها اى تو مه نو

چه بابا کش شدى آهسته‏تر رو

ترحم کن کمى وقت وداعت

ببین اهل حرم را در سماعت

تو احساس غریبى در خیامى

«عزیزى» را تو در خیمه دوامى

مباد اى روح این تن بر نگردى

مبادا لیلى من بر نگردى

در آنها که تو را تا خیمه بردند

تنت را مثل تسبیحى شمردند

دل سقّا هم از داغت کباب است

که تشییع پیمبر از ثواب است

21

شاه شهید گفتا چو ندید کربلا را

درداکه راز پنهان خواهد شد آشکارا

ای بخت همتی کن تا زود کشته گردد

باشد که باز بینم دیدار آشنارا

اکبر چو شد بمیدان گفتا شه شهیدان

بادوستان مروت با دشمنان مدارا

در کربلای عشقش باید که کشته گردی

گرتو نمی­پسندی تغییر ده قضا را

صبح شهادت آمد مستانرا بگوئید

هات الصبوح و هبّوا یا ایها السکارا

جام می مصیبت از نوجوانی آور

ساقی بشارتی ده پیران پارسا را

اکسیر ماتمش را بر قلب خویشتن زن

کین کیمیای هستی قارون کند گدارا

سرباز در عزایش دلده زدست برگو

دل میرود زدستم صاحبدلان خدارا

22

شبه نبی نمود چو آهنگ رزم ساز

بهر مخالفان عراق آن مه حجاز

در گریه شد سکینه و در ناله شدر باب

کلئوم شد بناله و لیلی در اهتزاز

زآن انجمن رسید بانجم غباز غم

زآن دوده رفت بگردون دون نواز

شد از نیاز در بر شاه حجاز گفت

کایآسمان بدرگه قدرت برد نماز

پیوسته باد گلشن چهر تو دل فروز

همواره باد نخل مراد تو سرفراز

مستدعیم زحضرت فیضت که تا دهد

بهر جهاد بد منشانم خط جواز

رخصت گرفت و و کرد وداع از شه حرم

پشت عقاب گرم شد از فر شاهباز

با مادر شکستة خود در وداع گفت

در هجر من مسوز بسودای من بساز

شه از قفای اکبر شیرین مقال خویش

گریان شد و نمود سوی چرخ سرفراز

و آنگه بحالتی که نیارم بیان نمود

روی نیاز کرد بدرگاه بی نیاز

گفتا بر این گروه گواهی که میکنند

آنرا که هست شبه پیمبر زامتیاز

چون میشدیم مایل روی رسول تو

ما چشم اشتیاق بر آن روی کرده باز

یعقوب و ارزین سپس از هجر یوسفم

ابواب خوشدلی برخ خود کنم فراز

برپای شهریار جهان بوسه زن حکیم

تا دست مسئلت نکنی پیش کس دراز

23

فلک با این همه جور و جفا و ظلم که داری

تو را نبوده حیا و تو هیچ شرم نداری

چرا که مادر گیتی نزاده چون اکبر

به حسن و قامت و خط مردنش چه سهل شماری

ترا زکشتن اکبر بگو چه سود رسیده

به غیر ینکه دل مادرش تو داغ گذاری

شنیده ی که شود عندلیب عاشق گل

ولیک وقت طراوت شگفتکی و بهاری

نه ینکه چون علی اکبر فسرده و پژمان

فتد زرونق و حسن و شگفت و تاب و قراری

بگوید یکه بدی اول کلام من

بوقت نطق ولی در سکوت مضماری

یا ستاره من زودتر غروب نمودی

بلی که کم شود عمر نجوم صبح وبکاری

خسوف ماه شود در کمال و بدر عزیزا

ولی خسوف تو پیش از کمال شد طاری

دلم ترا وطن و قلب من شده قبرت

تو در ضمیر من از جمله سرو اسراری

وفا و سیرت و صهبائی ینکه جان دهد اکبر

عزیز فاطمه بگرفته اش به سینه و زاری

24

گــفــت ای تـــازه جــوان نـوثـمـرم

دیــده بـگــشــا و بـبـین چشم ترم

ای گـــل ســرســبـــد بـــاغ امـــیــد

قــد مـن از غــم داغ تـــو خـمـیـد

خـیــز و بــابــا بــه کـنـارم بـنـشـین

مـاتـمــت کـرده مرا زار و غمین

ای پـسـر رفـتی و خون شد دل من

ســیــل غــم کند ز بن حاصل من

عـلـی ای یـوســف گــل پــیــرهــنم

مـن چـو یـعــقــوب دچـــار مـحنم

ای جوان چشم بره، خواهر توست

مـنـتـظـر، عمه غـم پرور توست

نـوجـوان اکـبـرم ای نـیـک خـصال

ایـکـه بودی به نبی،‌شبه و جمال

هـیـجــده ســالــه مـن خـیز ز جـای

گــرد غــم از رخ بــابــا بـــزدای

عـلی ای کـوکــب تــابـــان ســحـــر

بــود کــوتــاه چــه عـمـر تو پسر

ای دریــغـــا کــه ز بـیـداد زمـــــان

بــاغ امـیـد دلــم گــشــتــه خزان

شـد تـنــت پــاره ز تــیـــغ اعــــــدا

ایــن چـه حـالـسـت فــدایـت جـانا

نــازنـیـن پـیــکـر تـو از چه بخاک

بــیــنـم افـتـاده و لیکن صد چاک

داغ جــانـکـاه تـو پـرسـوخــت مرا

فـاش گـویم که جگر سوخت مرا

روشــنــی بـخـش بـکـاشـانــــه دل

بــی تــو تـاریـک بــود خـانــه دل

حـیـف و صـد حـیـف فتادی تو ز پا

بــعــد تــو خــاک بــفـــرق دنــیـا

تــن مـجــروح تــرا ای پــســــــرم

نـتــوانــم کــه بــرم ســوی حـرم

خــم شــد و چــهــره اکـبـر بـوسـید

گــل پــر پــر شــده اش را بـوئید

بـوســه بـر نعش پسر داد و بگفت

با کسم نیست دگر گفت و شنفـت

هــر زمـان لـب بـگـشایم به سخن

گـویــم ای اکـبـر مـن اکـبـر مـن

گــو «حـیـاتـی»‌ ز مـصیبت لب بند

نــالــه اهــل عــزا گـشـت بـلـنـد

25

ما هم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره

ای اشک‌ها بریزید از دیده چون ستاره

جز من که همچو خورشید افروختم در این دشت

کی پاره پاره دیده اندام ماهپاره

ما هم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک

با تیغ زخم می‌زد بر زخم او دوباره

در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من

جز اشک نیست مرحم ،جز آه نیست چاره

زد خنده قاتل تو بر اشک دیده من

با آن که خون بر آمد ،از قلب سنگ خاره

وقتی لبت مکیدم، آه از جگر کشیدم

جای نفس برآید، از سینه‌ام شراره

ای جان رفته از دست ،بگشای دیده از هم

جانی بده به بابا ،حتی به یک اشاره

دشمن چنین پسندد، استاده و بخندد

فرزند دیده بندد، بابا کند نظاره

چون ماه نو خمیدم، با چشم خویش دیدم

خورشید غرق خون را، در یک فلک ستاره

دردا که پیش رویم، در باغ آرزویم

افتاد یاس خونین ،با زخم بی‌شماره

جسم عزیز جانم ،چون دامن زره شد

از زخم هر پیاده ،از تیغ هر سواره

افتاده جسم صد چاک، جان حسین برخاک

میثم بر آن تن پاک ،خون گریه کن هماره

26

من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم

صبحم زستاره سحرم دست کشیدم

شد روز جهان از نظرم تیره تر ازشب

آنجا که زنور بصرم دست کشیدم

دربادیه عشق زطوفان حوادث

من از شجر و از ثمرم دست کشیدم

با خون جگر این گهر افتاد به دستم

وز موج بلا از گهرم دست کشیدم

از داغ ابوالفضل گرفتم به کمر دست

با داغ علی از جگرم دست کشیدم

همراه سفر بود مرا در سفر عشق

افسوس که از هم سفرم دست کشیدم

اثار شهادت به رخش دیدم و مردم

وقتی به به جبین پسرم دست کشیدم مؤید

27

من اولین مصراع نظم کربلایم

من اولین جانباز دشت نینوایم

نامم علی اکبر و در خلق و منطق

شبه ترین چهره به ختم الانبیائم

من اولین پیمانه نوش جام اشکم

چون رفته تا معراج دل صوت صدایم

من اولین گلواژه شعر حسینم

یا اولین قربانی کوی منایم

من شیر سرخ بیشه های الغدیرم

در خیبر فتح المبین خیبر گشایم

من کربلا را کربلا آباد کردم

در عشق و مستی کربلا بیداد کردم

من با عطش تا اوج آزادی پریدم

عطشان ترین لبهای عالم را بوسیدم

شهدی که من نوشیدم از پیمانه عشق

شیرین تر از آن در همه هستی ندیدم

زینب لبم را بوسه میزد من ز دستش

او دل به من میدادو من دل میبریدم

او دور من می گشت و من هم دور زهرا

من تشنه بر لبهای او او آب دریا

من غنچه تکبیر لبهای حسینم

من یوسف کنعان زیبای حسینم

چون خال سبز هاشمی دارم به صورت

من نکهت شب بوی گلهای حسینم

دارم به چهره نور سبز فاطمیه

من خط و خال روی سیمای حسینم

ای اهل عالم من نوای نینوایم

چون که اذان گوی مصلای حسینم

در خلق و خلق و منطق و خیبر گشائی

گلواژه دست تولای حسینم

چون ذوالفقار حیدری دارم به دستم

در صحنه میدان علی را ناز شستم

من شیر سرخ بیشه های کربلایم

من لافتای حیدر خیبر گشایم

ای اهل عالم من اذان گوی حسینم

چون رفته تا اوج فلک موج صدایم

شمع حیسنی را من که من پروانه بودم

خوشکل ترین پروانه از پروانه هایم

من نسخه پیچ اشک درمانگاه عشقم

من مهر هر نسخه در دارالشفایم

جدم علی حلال کل مشکلات است

من هم علی اکبر مشکل گشایم

ارم مدال فاطمی چون روی سینه

من اشبه الناسم به زهرای مدینه

من روی قلبم عکس آزادی کشیدم

شهد شهادب را به آزادی چشیدم

دل را به دلبر دادم و از دلبرم دل

با عشق از بازار آزادی خریدم

من بلبلی هستم که در گلخانه اشک

شهد گل از لبهای آزادی مکیدم

من جان زینب را به یک لحظه گرفتم

چون خون به پای نخل آزادی چکیدم

زینب صدایم می زدو من می دویدم

تا اینکه در مقتل به دلدارم رسیدم

من کربلا را کربلا آباد کردم

ویرانه کاخ جهل و استبداد کردم

من حجله شادی کنار دجله بستم

گل دسته در گلدسته ها بنیاد کردم

من هم بلال و هم اذان گوی حسینم

در عشقبازی کربلا بیداد کردم

من رهبر یک نسل و فرهنگی جوانم

در نینوا دانشکده ایجاد کردم

من هستیم را در خم یک گوشه دادم

با نخل دین را با خلوصم شاد کردم

بر لوح قلبم رهبر عرفان نوشته

ای عاشقان این کربلا شهر بهشته

من دوره دیده در نظام ذوالفقارم

من غنچه گلهای باغ هشت و چهارم

چون ذوالفقار حیدری دارم به دستم

خیبر گشای دیگری در روزگارم

من اولین جانباز اردوی حسینم

چون انقلاب کربلا را پاسدارم

من زنده کردم نام جدم مرتضی را

من اکبرم یا حیدر دلدل سوارم

هرگز ندارم افتخاری بهتر از این

من حجله بسته در بهار کار زارم

28

نوگلا، گردیدنت پرپر بدینسان زود بود

دریم خون خفتنت از جور عدوان زود بود

ای علی ، ای بلبل گلزار باغ مصطفی

این چنین خاموشیت جانا بدوران زود بود

طایر قدس آشیان از تیر صیاد جفا

بی پر و بی بالیت در این بیابان زود بود

همچو مرغ بسملی بینم ترا در خاک و خون

توتیاسان جسمت از سم ستوران زود بود

خاک بر فرق جهان و زندگانی بعد تو

رفتنت زین دار ای سرو خرامان زود بود

خیز ای رعنا جوان بین گشتم از داغ تو

پیرفرقتت از بهر من ای ماه تابان زود بود

بین جوانان بنی هاشم به بالینت غمین

داغت اندر قلب این رعنا جوانان زود بود

با دوصد افغان برم بر خیمه گاه اما فسوس

محنتت بر مادر گیسو پریشان زود بود

اشگ میریزد بصیر از چشم گوید این چنین

ماتم اکبر برای شاه خوبان زود بود

29

هر آن مادر اندر دل غم مرگ پسر دارد

زحال ام لیلای جوان مرده خبر دارد

نشاید داغ مرگ نوجوان را بردن از خاطر

خصوص آن مادر در زندگانی یک پسر دارد

اگر نالد زنی از داغ مرگ نوجوان خود

یقین آه جگرسوزش بهر قلبی اثر دارد

میان خاک و خون افتاده جسم اکبر رعنا

نمیدانم چرا لیلی بسر قصد سفر دارد

ندارد قدرت رفتن زخود لیلای افسرده

برای یاریش اکنون بهر سوئی نظر دارد

به دشواری جدا شد از سرنعش علی اکبر

زدرد این مصیبت تا قیامت چشم تر دارد

به هر زحمت جوانش را نموده هجده ساله

بامیدی که در پیری نهال او ثمر دارد

دگر موی سر لیلا سفید از داغ اکبر شد

مدام اندر دلش نفرین بچرخ حیله گر دارد

شد شوریده سر لیلا چومجنون در بیابانها

بسان چشمة زمزم سرشک اندر بصر دارد

شده صبر و شکیبائی ز دست او دگر بیرون

ازین ماتم اخوت را بجنت نوحه گر دارد

30

یارب زحالم آگهی کز تن روانم میرود

مانند گل از گلستان اکبر جوانم میرود

یارب گواهی کاین زمان شد جانب میدان روان

شبه رخ ختم رسل سرو روانم میرود

ای شبه خیر المرسلین مهلاً‌ که از داغت یقین

تا آسمان هفتمین آه و فغانم میرود

رفتی تو ای بابا برو ،‌بنگر که از داغت چسان

صبر و قرار و طاقت و تاب و توانم میرود

یارب تو می باشی گواه کاکنون به سوی این سپاه

با سینه پر سوز و آه ،‌آرام جانم میرود

31

یک گل ز گلزار حسین در بزم جانان میرود

از بهر جانبازی حق اکبر بمیدان میرود

چون دید بابش بی معین گردیده در آن سرزمین

بهر قتال مشرکین با لعل عطشان میرد

آن سر و قد نوجوان چون شد بسوی دشمنان

بابش بدنبالش روان با چشم گریان میرود

جان پدر بود آن پسر با چهرة همچون قمر

گوئی که در چشم پدر آن جسم چون جان میرود

آن اکبر فرخنده خو، آن گلعذار مشگبو

بر عزم هیجا با عدو چون شیر غرّان میرود

از قبّه کرب و بلا ار آن بود عرش خدا

فریاد آل مصطفی تا عرش رحمان میرود

طوطی بکن ورد زبان بر عارفان حق بخوان

یک گل زگلزار حسین در بزم جانان میرود

32

یم فاطمی در سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی

ز سرادقات محمدی طلعت ظهور جلاتی

بسما قمر، به نبی ثمر – به فاطمه در ، بعلی گهر

بحسن جگر، بحسین پسر چه نجابتی چه اصالتی

بملک مطاع ، بخدا مطیع ، بمرض شفا بجزا شفیع

چه مقام بندگیش منیع بچه بندگی و اطاعتی

خم زلف او چه شکن شکن بمثال نقرة خام تن

سپری بکتف و کفن به تن بچه قامتی چه قیامتی

ز جلو نظر سوی قبله گه ، زقفا نظر سوی خیمه گه

که نمود شه بقدش نگه ، بچه حسرتی و چه حالتی

زقفا دوزن شده نوحه گریکی عمه گفت و یکی پسر

که نما بجانب ما نظر باشارتی و نظارتی

حسینجمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:05 ب.ظ

1 لایک

نظرات1+ ارسال نظر

علیشنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ب.ظ

بسیار زیبا بود برادر. خدا قوت و دست مریزاد. امیدوارم که در پناه این بزرگوار موفق باشید. التماس دعا.

1 0

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)

نام

ایمیل

آدرس وبسایت

مشخصات مرا به خاطر بسپار

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد


برچسب‌ها: تعزیه خوانی, حسینیه خوانسار, محرم, ماه عزا
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:22  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 

  • ​​​​​​​

برچسب‌ها: مسعودصفری, محسن گیوه کش, تعزیه خوانی, شهرستان بم
+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 23:13  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
اجرای مراسم تعزیه خوانی وشبیه خوانی توسط گروه تعزیه خوانی علی اکبرع شهرستانهای شرقی استان کرمان  باسرپرستی برادران مرادزاده .   زمان برگزاری مراسم ازاول محرم لغایت دهم محرم بمدت ده روز )بیستم شهریور1397لغایت بیست ونهم شهریورماه)(97/6/20 الی 97/6/29).        مکان برگزاری مراسم :   شهرستان فهرج-روستای برج معاذ .                                                                           

گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع باهمکاری تعزیه خوانان اصفهان .

گروه موزیک هنرمندان اصفهان:متشکل از:یکنفرنوازنده ترومپت -یکنفر نوازنده نی -یکنفر طبال.

باهمکاری خادمین وبانیان مجلس عزای اباعبدالله الحسین ع روستای برج معاذ واهالی محترم روستای برج معاذ

بامحوریت وهمکاری صمیمانه پیرغلامان ودوستداران اهلبیت علیهم السلام روستای برج معاذ :حاج علی صابری -حاج آقای رمضانی -حاج آقای طباطبایی-حاج آقای دهنوی -حاج آقای گلستانی -ودیگرمشتاقان اهلبیت ع .


برچسب‌ها: تعزیه خوانی, شبیه خوانی, اصفهان, کرمان
+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم شهریور ۱۳۹۷ساعت 2:31  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
اجرای مراسم تعزیه خوانی وشبیه خوانی توسط گروه تعزیه خوانی علی اکبرع شهرستانهای شرقی استان کرمان  باسرپرستی برادران مرادزاده .   زمان برگزاری مراسم ازاول محرم لغایت دهم محرم بمدت ده روز )بیستم شهریور1397لغایت بیست ونهم شهریورماه)(97/6/20 الی 97/6/29).        مکان برگزاری مراسم :   شهرستان فهرج-روستای برج معاذ .                                                                           

گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع باهمکاری تعزیه خوانان اصفهان .

گروه موزیک هنرمندان اصفهان:متشکل از:یکنفرنوازنده ترومپت -یکنفر نوازنده نی -یکنفر طبال.

باهمکاری خادمین وبانیان مجلس عزای اباعبدالله الحسین ع روستای برج معاذ واهالی محترم روستای برج معاذ

بامحوریت وهمکاری صمیمانه پیرغلامان ودوستداران اهلبیت علیهم السلام روستای برج معاذ :حاج علی صابری -حاج آقای رمضانی -حاج آقای طباطبایی-حاج آقای دهنوی -حاج آقای گلستانی -ودیگرمشتاقان اهلبیت ع .


برچسب‌ها: تعزیه خوانی, شبیه خوانی, اصفهان, کرمان
+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم شهریور ۱۳۹۷ساعت 2:29  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
حسینیه روستای برج معاذیکی از قدیمی ترین حسینیه های شرق استان کرمان میباشد که بالغ بریک قرن سابقه دارد وعزاداری سالارشهیدان اباعبدالله الحسین درایام محرم هرساله دربین مردم این روستا ازاهمیت به سزائی برخوردار بوده .  به همین دلیل هرسال عده ای ازمردم بصورت جمعی بانی میشوند وباتصمیم گیری منسجم ومشورت یکدیگر هرسال یک گروه تعزیه خوانی دعوت میکنند وعزاداری سالارشهیدان را هرچه باشکوه تربرگزارمینمایند.         به همین دلیل همدلی بین مردم روستای برج معاذ موجب شده که مراسم تعزیه خوانی این روستا مورد زبان زد خاص وعام قرار گرفته است.             بنا به نقل قول حاج علی صابری که ازخدمتکاران بنام وباسابقه این روستا که به جهت خادم بودن مورد اعتماد احترام اهالی میباشد گروه های تعزیه خوانی که درحسینیه روستای برج معاذسابقه اجرای تعزیه دارندرا به ترتیب به شرح ذیل اعلام نمودند.:1-گروه تعزیه خوانی ملا محمد جلال آبادی  2-گروه تعزیه خوانی ملا حسین معروف به ملاحسین لنگ     .    3-گروه تعزیه خوانی ملا اکبرحبیب معروف به حبیب قوطی .4-گروه تعزیه خوانی ملا امید علی .5-گروه تعزیه خوانی ملا علی جان محمد . 6- گروه تعزیه خوانی حاج مهدی قائمی . 7- گروه تعزیه خوانی حاج علی فتحی تاسال 1395. 8- گروه تعزیه خوانی عباس سلمانی سال 1396 .9-ودرنهایت اینکه درسال 1397خادمین حسینیه کبیر برج معاذ تصمیم گرفتند  اجرای مراسم ایام دهه محرم رابه گروه تعزیه خوانی علی اکبرع باسرپرستی برادران مرادزاده واگذارنمایند.                       برهمین اساس عزاداری سالارشهیدان اباعبدالله الحسین ع درمحرم سال1397هجری شمسی حسینیه کبیربرج معاذبا همکاری اهالی محترم روستای برج معاذ وخادمین امام حسین ع این روستا که بالغ بر20نفرمیباشندوتحت عنوان بانی مراسم انجام وظیفه میکنند وگروه تعزیه خوانی علی اکبرع باسرپرستی برادران مرادزاده برگزارمیگرددامیداست موردقبول درگاه خداوند متعال وفاطمه زهرا  س   واهال نجیب و محترم روستای برج معاذقراربگیرد.                                             شایان ذکرمیباشد آقای اکبرصابری که ازمخالف خوانها وپیش کسوتان تعزیه شرق استان کرمان میباشداین گروه رانیزهمراهی میکند وگروه تعزیه خوانی علی اکبر ع این افتخاررادارد که ازرهنمودهای این استاد بزرگوار بهره مند شود .چه بسا حضوراساتید کاردان وباتجریه ای چ چون حاج اکبر صابری درهرگروه تعزیه خوانی بعنوان معلم وراهنما قوت قلبی برای دیگر اعضاء میباشد.(به امید موفقیت وسربلندی تمامی خادمان وذاکرین سیدالشهدا اباعبدالله الحسین ع و72تن اصحاب ویاران باوفایش.)


برچسب‌ها: سالارشهیدان ع, سیدالشهدا ع, تعزیه خوانی, محرم
+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۷ساعت 4:19  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
ایران در آینه پرشین بلاگ
 

ایران در آینه پرشین بلاگ

۶ سال پیش
 

گذری بر تاریخچه پیدایش تعزیه در ایران

تعزیه‌(یا شبیه‌خوانی)، نوعی نمایش مذهبی و سنّتی ایرانی شیعی، عمدتاً درباره شهادت امام علی و امام حسین (ع) و مصائب اهل بیت است. 
واژه تعزیه/ تعزیت در اصل به معنای توصیه به صبر کردن، تسلّی دادن و پرسش از بازماندگانِ درگذشتگان و در برخی مناطق ایران مثلاً در خراسان به معنای‌«مجلس ترحیم» است. در میان شیعیان غیر ایرانی (در عراق و شبه‌قاره هند) لفظ تعزیه با وجود ارتباط با شهادت حضرت علی (ع) و یا مصائب شهدای کربلا به معنای‌«شبیه‌خوانی» به کار نمی‌رود‌، بلکه آنان تعزیه را به مراسمی نمادین اطلاق می‌کنند که در آن دسته‌های عزاداری در طول مراسم، شبیه ضریح یا تابوت ائمه (علیه‌السلام) را بر دوش می‌کشند و هم در پایان روز عاشورا ، اربعین و... آن را به خاک می‌سپارند. 
«آنه ماری شیمل» ‌در کتاب خود دراین باره می نویسد: در قرن سیزدهم/ نوزدهم در قلمرو سلطنت اَوَده در لکهنوی هند، تعزیه به منزله یکی از تماشایی‌ترین نمایش‌ها، در حضور سلاطین برگزار می‌شد. 
به نوشته این کتاب : در ناحیه کارائیب، مثلاً در‌«جزیره ترینیداد‌» نیز تعزیه به مراسمی نمادین اطلاق می‌شود که به آن «تَجَه» می‌گویند. این قبیل مراسم نمادین در نواحی دیگر جهان، از جمله در اندونزی نیز با عنوان «تابوت» برگزار می‌شود. 
پیشینه: 
برخی محققان، پیشینه تغزیه را به آیین‌هایی چون مصائب میترا، سوگ سیاوش، و یادگار زریران باز می‌گردانند و برخی پدید آمدن آن را متأثر از عناصر اساطیری بین‌النهرین و آناتولی و مصر، و کسانی نیز مصائب مسیح و دیگر افسانه‌های تاریخی در فرهنگ‌های هند و اروپایی و سامی را در پیدایی آن مؤثر دانسته‌اند. اما در هر حال از برپایی مجالس تعزیه به معنای امروزین آن تا پیش از پایان دوره صفویه اطمینان نداریم؛ تنها نکته آشکار این است که از زمان تسلط عرب‌ها بر ایران‌، ایرانیان همیشه فرصتی می جستند تا خود را از آن سلطه رها کنند. پیدایش ‌نهضت‌های مقاومت و فرقه‌های ایرانی که دشمنان دستگاه مرکزی قلمروی عربی اموی و بعدها عباسی بودند، از نتیجه‌های این کوشش بود. یکی از این مخالفت‌ها موضوع غصب خلافت توسط افرادی بود که از خاندان پیامبر (ص) نبودند‌. ایرانیان در برابر این خلفا‌، از افراد خاندان پیامبر(ص) و فرزندانشان حمایت کرده و باعث رشد و رونق همه ساله مجالس تعزیه و دسته های عزاداری در کشور شدند. اگر چه که بدیهی است تعزیه به معنای نمایشی امروزه آن طی زمان و به تدریح بر پایه پذیرش شرایط و مردمان به وجود آمده است و نه یک شبه و به امر و دستور یک نفر.
به این شکل که ابتدا تنها دسته‌هایی به کندی از برابر تماشاگران می گذشتند و با سینه زدن و زنجیر زدن و کوبیدن سنج و نظایر آن و حمل نشانه‌ها و علم هایی که بی شباهت به افزارهای جنگی نبود و نیز هم آواز‌ی و همسرایی در خواندن نوحه‌، ماجرای کربلا و شهادت امام حسین‌(ع) ‌و گاهی نیز امام علی (ع) را به مردم یادآوری می‌کردند. در مرحله بعدی آوازهای دسته جمعی کمتر شد و نشانه‌ها بیشتر‌ و یکی دو واقعه خوان نیز به آنان اضافه شدند‌که واقعه را برای تماشاگران نقل کرده و سنج و طبل و نوحه آن‌ها را همراهی می‌کرده است‌. چندی بعد به جای نقالان‌، شبیه چند تن از شهدا را به مردم نشان دادند که با شبیه‌سازی و نشانه‌های نزدیک به واقعیت می‌آمدند و مصائب خود را شرح می‌دادند. مرحله بعد گفت‌و‌شنید شبیه‌ها بود با هم و بعد پیدایش بازیگران‌.
تاورنیه – tavernier – یکی از مراحل تحول را در یادداشت‌هایش نشان داده است‌: 
« در محرم 1046 خورشیدی در حضور شاه صفوی دوم در اصفهان شاهد مراسمی بوده است که پنج ساعت پیش از ظهر آغاز شده و تا ظهر ادامه داشته است‌. گفته او با مدرکی درشبیه سازی تمام می‌شود : در بعضی از این عماری ها طفل‌هایی شبیه نعش خوابیده بودند و آن هایی که دور عماری را احاطه کرده بودند گریه و نوحه و زاری می کردند. این طفلان شبیه دو طفل امام حسین (ع) هستند که بعد از شهادت امام ، خلیفه بغداد آنها را گرفت و به قتل رسانید.» 
اوج تکامل تعزیه در دوره ناصرالدین‌شاه (1264- 1313) بود. چرا که به تعزیه علاقه فراوانی داشت. 
تکیه دولت، که به دستور ناصرالدین‌شاه ساخته شد، در ترویج تعزیه بسیار مؤثر بود. تعزیه‌خوانانِ آن‌جا که در حقیقت تعزیه‌خوانِ دولتی بودند زیر نظر "مُعین البُکا" در برابر شاه و درباریان تعزیه می‌خواندند. 
صرف‌نظر از تعزیه‌هایی که موضوع و محتوای آن‌ها به زنان مربوط می‌شد مثل مجلس بی‌بی‌شهربانو، در دوره قاجار مجالس تعزیه زنانه نیز برپا می‌شد. که همه تعزیه‌خوانان و تماشاگران، زن بودند. 
تعزیه زنان، به سبب تنگناهای عرفی، گسترش نیافت و به منازل ثروتمندان و شاهزادگان محدود شد. 
تعزیه‌های درباری در زمان قاجاریان، به‌ویژه در دوره ناصرالدین شاه، از یک‌سو شاه را سرگرم می‌کرد و از سوی دیگر سبب عوام‌فریبی و دین‌دار نمایی او می‌شد و شاید به همین دلیل است که از دیدگاه تاریخی شکوفایی تعزیه در این دوران تنها مرهون توجه شاه و اشراف به تعزیه نبوده است ، بلکه بیشتر مدیون وجود تعزیه گردانهایی است که با ابتکار و خلاقیت خود لباس تازه ای را به قامت تعزیه دوختند؛ بدون آنکه در اصول آن تغییری ایجاد کنند. «خواجه حسینعلی خان» معاصر «فتحعلی شاه» و «محمد شاه»، «میرزا محمد تقی» تعزیه گردان دوران «محمد شاه» و «ناصرالدین شاه» و پسرش «میرزا باقر» ملقب به «معین البکا» و فرزند «معین البکا»، «ناظم البکا» از تعزیه گردانانی بودند که در این دوره معروف بودند.
در این میان «میرزا محمد تقی» تعزیه گردان، رکود و یکنواختی را که تعزیه با آن مواجه شده بود، از آن گرفت و به آن جنبه ای از تفنن و نمایش بخشید.
پسرش «معین البکا» در ادامه راه پدر، سطح اجرایی تعزیه را بالا برد و تعزیه جدیدی را پی ریزی کرد.
او به همراه پسرش دسته های بزرگ تعزیه را با اقتدار رهبری می کردند و با اشارات و حرکات خود بر همه عوامل اجرایی صحنه تسلط داشتند.براساس مدارک موجود معلوم است که در دهه اول ما ه های محرم عهد ناصرالدین شاه تقریبا سیصد مجلس « شبیه خوانی » د ر نمایش خانه های موقت و دائم یعنی تکیه ها و حسینیه ها برپا می شد. اما اوضاع به همین ترتیب باقی نماند.
با افول سلطنت قاجار و روی کار آمدن «رضاخان میرپنج» (1304-1320ش) ، به ویژه در دهه دوم سلطنتش، دوران شکوفایی تعزیه هم به سر آمد. سوگواری‌های ماه محرّم محدود شد و ممنوعیت‌های متعددی به‌وجود آمد و به‌تدریج برگزاری رسمی مجالس تعزیه متوقف شد، اما اجرای آن در روستاها کمابیش ادامه یافت. رضاخان به دلایل سیاسی و شاید کینه‌ای که به سنت‌های مذهبی ایران داشت، برگزاری تعزیه و هر نوع مراسم مذهبی را در ایران ممنوع اعلام کرد تا تعزیه از تکیه دولت و دیگر حسینیه ها و نمایشخانه‌هایی با آن عظمت و شکوه به پهنه روستاها و شهرهای کوچک رانده شود‌.
در دوره پهلوی دوم (1320-1357ش)، پرویز صیاد از 1338ش تا 1349ش چند مجلس تعزیه را بر روی صحنه نمایش (تئاتر) آورد. در 1355ش، «مجمع بین‌المللی تعزیه»، با شرکت و سخنرانیِ بسیاری از صاحب‌نظران و تعزیه‌شناسان ایرانی و خارجی در شیراز برگزار شد و در آن مجمع، تعزیه‌هایی نیز به اجرا در آمد. 

تعزیه‌نامه (یا «مجلس»، «نسخه»، «شبیه‌نامه»، «نسخه تعزیه»): 
صرف‌نظر از کتاب‌های تاریخ و مَقتَل، منظومه‌های حماسی – مذهبی درباره شهادت امام علی ، امام حسین و مصائب اهل بیت (علیهما ‌السلام)، از مهم‌ترین منابع تعزیه‌نامه‌هاست. برخی از منظومه‌های مهم حماسی – مذهبی را می توان نسخه های زیر نا م برد:
1. خاوران نامه از ابن‌حسم قهستانی خوسفی که سرودن آن در 830 خاتمه یافت است، 
2. حمله حیدری سروده میرزا محمد رفیع‌خان باذل مشهدی (متوفی 1124)، 
3. سروده‌های مذهبی محتشم کاشانی، وصال شیرازی شمس‌الدین محمدکاتبی. 
ظاهراً مهم‌ترین منبع تعزیه‌نامه‌ها کتاب منثور روضة‌الشهداء نوشته کمال واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 910) است، زیرا مطالب برخی از تعزیه‌نامه‌ها شباهت‌‌های فراوانی با مطالب این کتاب دارد. 
تعزیه‌نویس‌ها در آغازِ کار اشعار تعزیه را در "بیاض " می‌نوشتند. هر دفتر شامل یک یا چند "مجلس" تعزیه بود. تعزیه‌خوانان معمولاً به تناسب ایام ‌برای هر روز موضوع و مجلس ویژه‌ای داشتند. در بعضی نقاط، برای امامزاده‌های محلی نیز مجالس تعزیه نوشته و اجرا می‌شده است. تعزیه‌گردانان برای اجرای تعزیه، متن هر یک از تعزیه‌خوانان را در نسخه‌‌ای جداگانه می‌نوشتند. این نسخه‌ها را " فرد " نیز گفته‌اند. 
در نسخه‌های تعزیه، گاه شیوه گفتگو و نحوه ورود و خروج تعزیه‌خوانان به میدان تعزیه مشخص شده است. 
کاتبان تعزیه‌نامه‌ها معمولاً نسخه‌ها را با التماس دعا و طلب فاتحه از تعزیه‌خوان به پایان می‌رساندند. گاه تعزیه‌نویس نام خود را بعد از عباراتی چون " سگ درگاه سیدالشهدا (علیه‌السلام) "، "کلب آستان علی(علیه‌السلام)"، "کاتب الحروف"، "حَرَّرَهُ..." و "رَقَمَ…" می‌نوشت. 
تعزیه‌نامه‌ها منظوم بوده و اشعار آن‌ها در انواع قالب‌های شعری و بیشتر وزن‌های عروضی و به ندرت بحر طویل، سروده شده‌اند. در آغاز، زبان این متون گاه عامیانه و محاوره‌ای بود،‌اما به‌تدریج ارزش‌های ادبی یافت. 
خاورشناسان و نمایندگان دولت‌های اروپایی در ایران، بیشترین سهم را در شناسایی و گردآوری تعزیه‌نامه‌ها داشته‌اند. 
برخی احتمال داده‌اند که "جُنگ شهادت" قدیمی‌ترین تعزیه‌نامه تاریخ‌دار است. اگر تاریخ مکتوب برخی از نسخ تعزیه‌نامه‌ها قابل اعتماد باشد،‌می‌توان گفت که یکی از کهن‌ترین نمونه‌های آن‌ها در 1133 نوشته شده است. 
تعزیه و موسیقی: 
چون شیوه بیان حوادث در تعزیه مبتنی بر آواز بود، معمولاً تعزیه‌خوانان با مقام‌ها و گوشه‌های موسیقی ایرانی آشنایی داشتند.از این رو تعزیه را یکی از مهم‌ترین عوامل حفظ بخشی از نغمات موسیقی ایرانی دانسته‌اند. در هر تعزیه ممکن بود اشعار در گوشه‌ها و دستگاه‌های متعددی خوانده شود، البته در سؤال و جواب‌ها لازم بود که تناسب مقام‌ها رعایت شود. 
ارتباط میان تعزیه و موسیقی تنها از طریق آواز نبوده است، بلکه سازهای موسیقی نیز در مجالس تعزیه به‌کار می‌رفت، چنان‌که گاه پیش از آغاز تعزیه و به جای " پیش‌خوانی " با نواختن برخی سازها، مانند شیپور، طبل، دُهُل، کَرنا، سُرنا، نی‌لبک، نی، قره‌نی، نقاره و سِنج، تماشاگران را برای شنیدن و دیدن تعزیه آماده می‌کردند. 
در صحنه‌های فاقد گفتگو، مثل صحنه‌های مسافرت یا نبرد یا در وقفه‌های میان جریان نمایش (آکسیون‌ها)، نیز از ساز استفاده می‌شد. در تعزیه معمولاً هر یک از سازها کاربرد خاصی داشتند، مثلاً هنگام ورود اشخاص و شروع جنگ‌ها طبل می‌زدند و هنگام وقوع صحنه‌های حزن‌آلود شیپور و قره‌نی می‌نواختند. 
موسیقی تعزیه موجب حفظ و تداوم بسیاری از نغمه‌ها و قطعات موسیقی سازی و آوازی ایران شد و از سوی دیگر، این موسیقی را در مراتب مختلف تحت‌تأثیر عمیق موسیقی تعزیه وجود دارد. 
غم نامه تعزیه : 
اگر تعزیه غمنامه باشد، این است غمنامه تعزیه، که به سیر عامیانه و مذهبی خود برگشت.
در دوران «محمدرضاشاه» نیز اگر چه تعزیه باز به میان شهرهای بزرگ بازگشت، ولی هرگز نتوانست جایگاه از دست رفته خود را بازیابد.
«تکیه دولت» در پی بازیهای سیاسی، ویران شده بود و مردم گرفتار سرگرمی های تازه و پرهیاهو شدند و دیگر تعزیه را از یاد بردند و اگرچه پس از پیروز ی انقلاب اسلامی ، اندکی تلاش برای اجرای این نمایش‌ها‌، در گوشه و کنار شهر به چشم می خورد اما هرگز تعزیه به جایگاه بلند و شکوهمند گذشته خود باز نگشت. تعزیه خوان ها ، یک به یک در تنهایی و فراموش شدگی‌و از همه مهم تر فقر شدید مالی، دار فانی را وداع می گویند و تنها خاطره ای از گذشته‌ها‌ی تاریخی این هنر اصیل و روحانی آن درذهن ها باقی می گذارند. زیرا که به گفته معین‌البکاء تعزیه ایران‌، مرحوم هاشم فیاض‌:‌« این حقیقت تلخی است که خارجی‌ها بیشتر به تعزیه ما اهمیت می‌دهند . در این جا گویی تعزیه‌خوانان دشمن دارند. تعدادی می‌خواهند این هنر بومی را از بین ببرند و کوچکترین غفلتی باعث از دست رفتن آن خواهد شد».



منبع :  گذری بر تاریخچه پیدایش تعزیه در ایران 

 

تاریخ تعزیه وشبیه خوانی در ایران 

تاریخچه تعزیه خوانی درایران-تعزیه  خوانی در ایام محرم  - آشنایی با تعزیه

عکس مراسم تعزیه خوانی محرم                                                                             ثبت شده توسط حسین مرادزاده:     شنبه   مورخه1397/3/5

 
 

برچسب‌ها: پیدایش, پیدایش تعزیه, تعزیه خوانی, اصفهان
+ نوشته شده در  شنبه پنجم خرداد ۱۳۹۷ساعت 14:59  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  | 
  �         همه ویدئوها                               تعزیه تعزیه به معنای متعارف، نمایشی است که در آن واقعهٔ کربلا به دست افرادی که هر یک نقشی از شخصیت‌های اصلی را بر دوش دارند، نشان داده می‌شود. این نمایش نوعی نمایش مذهبی و سنتی ایرانی-شیعی و بیشتر دربارهٔ کشته‌شدن حسین بن علی و مصائب اهل بیت است.ویکی‌پدیا   ویدیوها از وب آپارات   2:47   تعزیه  آپارات   5:09   زیباترین تعزیه خوانی های ایام دهه محرم تکیه علی اصغر شهربروات             11:55   تعزیه خوانی در تکیه علی اصغربروات. جنگ بی نظیر و شجاعت حضرت مسلم(توسط حسین مرادزاده) ۲۰ شهریور ۱۳۹۶     1:58       8:49   تعزیه خوانی (شبیه خوانی)         آپارات - تعزیه خوانیwww.tazyehbam.com ›        آپارات - مراسم تعزیه خوانی https://www.tazyehbam.com › . آپارات - مراسم تعزیه خوانی. ... مراسم همه ساله تعزیه خوانی گروه علی اکبر ع برادران مرادزاده                 گروه تعزیه خوانی علی اکبر ع تعزیهای گروه تعزیه خوانی علی اکبرع به سرپرستی برادران مرادزاه .   https://www.aparat.com   پرش به ۸ مراحل تعزیه‌خوانی � تعزیه‌خوانان معتقدند که تعزیه‌خوانی را باید پله‌پله آموخت و نمی‌شود ... در قدیم اکثر کسانی که وارد تعزیه می‌شدند ریشه‌ای در تعزیه ...                   جستجوهای مرتبط تعزیه خوانی اصفهان تعزیه خوانی خوانسار دانلود تعزیه خوانی تعزیه خوانی دربم تعزیه خوانی امام حسین فیلم تعزیه       


برچسب‌ها: تعزیه سرا, تعزیه خوانی, تعزیه بم, تعزیه
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم خرداد ۱۳۹۷ساعت 2:28  توسط حسین مرادزاده عزیزآبادی  |